راه دشوار دموکراسی

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - خشونت و درگیری در مصر، پس از کودتای ارتش علیه محمد مرسی، در روزهای اخیر دهها نفر را از نعمت زندگی محروم کرده است و جراحات و آسیب‌های زیادی هم برای صدها مصری دیگر در پی داشته است. موافقان و مخالفان مرسی در قاهره و اسکندریه به جان هم افتاده اند تا بلکه مشکلات سیاسی جامعه مصر را حل و فصل کنند!

این خشونت‌ها سوالی را پیش روی ناظران وقایع سیاسی مصر می‌گذارد و آن اینکه: آیا دموکراسی با خشونت به دست می‌آید؟

هر دو سوی ماجرا در مصر، یعنی موافقان و مخالفان محمد مرسی، بر این باورند که به خیابان‌آمدنشان در دفاع از دموکراسی است. موافقان مرسی می‌گویند مرسی رئیس جمهور قانونی مصر بود که در انتخاباتی آزاد به قدرت رسیده بود؛ بنابراین سرنگونی او با ترکیبی از انقلاب و کودتا، اقدامی علیه دموکراسی نوپای مصر بوده است.

مخالفان مرسی نیز معتقدند دولت محمد مرسی در صدد تحکیم قدرت افراط گرایان آزادی‌ستیز در جامعه مصر بود و اگر آنها به موقع دست به کار نمی‌شدند، اخوان المسلمین تا پایان این چهار سال قدرت سیاسی را قبضه می‌کرد و نه تنها بساط آزادی سیاسی نوپدید مصر بلکه بساط آزادی‌های اجتماعی دوران مبارک را جمع می‌کرد.

این یادداشت در صدد بررسی مدعیات و ادله‌ی سکولارها و اسلامگرایان مصر نیست؛ بلکه در پی ترسیم تصویری واقعگرایانه از فرایند گذار به دموکراسی در زندگی سیاسی بشر است.

در اوایل دهه 1990 که ساموئل هانتینگتن کتاب مهم "موج سوم دموکراسی" را می‌نوشت، بیش از سی کشور جهان دموکراتیک شده و یا در حال دموکراتیک‌شدن بودند.

هانتینگتن در کتاب خودش گزارش می‌دهد که در فاصله زمانی 1974 تا 1990، بیش از بیست‌هزار نفر در زد و خوردهای مربوط به دموکراتیک‌شدن کشورهایشان در اروپا و آمریکای لاتین و آفریقا و آسیا کشته شدند.

این تعداد کشته، اگر چه رقم قابل توجهی است، ولی در قیاس با کشته‌شدگان جنگ جهانی اول و دوم، قطعاً رقم ناچیزی است. هم از این رو هانتینگتن معتقد بود فرایند گذار به دموکراسی در گوشه و کنار جهان در اواخر قرن بیستم، هزینه سنگینی روی دست بشریت نگذاشت.

پیش از قرن بیستم نیز که کشورهای بزرگ جهان امروز دموکراتیک شدند، ملل این کشورها هزینه‌های زیادی برای رسیدن به دموکراسی پرداختند.
خشونت‌های انقلاب فرانسه که زبانزد خاص و عام است. در انگلستان هم سطح خشونت چندان پایین نبود. به غیر از نابودی طبقات دهقانی و آوارگی دهقانان، تعداد کشته‌شدگانِ درگیری‌های سیاسی، بیش از حدی است که معمولاً از سوی خوانندگان تاریخ سیاسی انگلستان تصور می‌شود.
شرح خشونت‌های مربوط به نوسازی و دموکراتیک‌شدن جامعه انگلستان در کتاب "ریشه‌های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی" آمده است.


جنگ داخلی آمریکا
در آمریکا نیز در جریان جنگ داخلی، که زمینه‌ساز تثبیت  و بویژه تعمیق دموکراسی شد، بیش از 600هزار نفر کشته شدند.

حال اگر میزان ایالات متحده آمریکا در مسیر تحقق و تحکیم دموکراسی را با تلفات مصر امروز مقایسه کنیم، می‌توانیم بگوییم که مصری‌ها، از چشم‌اندازی تاریخی، دست کم تا کنون هزینه سنگینی برای دموکراتیک‌شدن حکومت و جامعه‌شان نپرداخته‌اند.

در نقد این نگاه، شاید گفته شود که حتی کشته‌شدن یک نفر هم، امر گرانی‌ است و تحولات سیاسی نباید به مرگ هیچ انسانی منجر شود.
این سخن البته کاملاً اخلاقی است ولی "تاریخ دموکراسی" نشان می‌دهد که در اثر مقاومت دشمنان و مخالفان دموکراسی، دموکراتیک‌شدن بسیاری از جوامع بشری امری هزینه‌زا بوده است.

دموکراسی به توزیع عادلانه‌تر منابع قدرت و ثروت و معرفت منجر می‌شود و در نتیجه منزلتِ برترِ اختصاصی گروه‌های اقلیت را از بین می‌برد؛ منزلت برتری که محصول رقابت منصفانه و فرصت‌های نسبتا برابرِ رشد و ترقی اجتماعی نبوده است.

سیاست با توزیع امور مطلوب بشر در چارچوب جامعه سر و کار دارد. سیاست دموکراتیک هم با توزیع عادلانه این امور. توزیع عادلانه مطلوبات آدمی در ظرفی به نام جامعه، همواره مخالفانی دارد.
مخالفان چنین توزیعی، اگر بتوانند، در برابر آن ایستادگی می‌کنند. این ایستادگی، در بسیاری از موارد کار توزیع عادلانه‌ی مطلوبات بشر – و یا همان دموکراتیزاسیون – را به خشونت و درگیری می‌کشاند.

 اگر به روند دموکراتیک‌شدن آفریقای جنوبی، کره جنوبی، اسپانیا، شیلی، برزیل و چندین و چند کشور دیگر در گوشه و کنار جهان بنگریم، با این واقعیت آشکار مواجه می‌شویم که بسیاری از جوامع دموکراتیک جهان امروز، پس از درگیری و خشونت رخ‌داده میان نیروهای اجتماعی، به دموکراسی رسیده‌اند. حجم عظیم سرکوب سیاه‌پوستان در آفریقای جنوبی بر کسی پوشیده نیست. و نیز اقدامات مسلحانه نلسون ماندلا و یارانش در تقابل با رژیم آپارتاید. در اسپانیا، در فاصله 1975 تا 1979، بیش از 400 نفر در درگیری‌های سیاسی کشته شدند.

البته تجربه نشان داده است که هر چه سطح خشونت برای رسیدن به دموکراسی پایین‌تر باشد، امکان تثبیت و تحکیم دموکراسی پس از تحقق فرایند گذار، بیشتر است. ولی تاریخ دموکراسی این واقعیت غیر قابل انکار را هم بر آفتاب افکنده است که هر چه "اختلافات اساسی" نیروهای اجتماعی و سیاسی بر سر "نحوه اداره امور مملکت" بیشتر باشد، احتمال بالارفتن هزینه گذار و تثبیت دموکراسی نیز بیشتر می‌شود.

دموکراسی از چشم‌انداز فرهنگ سیاسی، البته با گفتگو و صندوق رای سر و کار دارد. از این منظر، صاحبان دیدگاههای مختلف نظرات خود را با یکدیگر و با افکار عمومی در میان می‌گذارند و نهایتاً رای مردم تعیین می‌کند که کدام دیدگاه باید مبنای عمل واقع شود. اما از چشم‌انداز جامعه شناسی سیاسی، دموکراسی محصول تقابل نیروهای اجتماعی است؛ تقابلی که در بسیاری از موارد به تعارض و درگیری و خشونت کشیده می‌شود.

وقتی که خشونت بر سر تحقق و تثبیت دموکراسی در فلان کشور درمی‌گیرد، در ایران امروز این تمایل بین بسیاری از نخبگان و عامه مردم وجود دارد که درباره آن کشور حکم "محروم‌ماندن از دموکراسی" را صادر کنند.
مثلاً گفته می‌شود مردم نروژ و دانمارک و کانادا، بدون توسل به خشونت به پای صندوق‌های رای می‌روند و سرنوشت سیاسی خودشان را رقم می‌زنند؛ پس مردم همه کشورهای دنیا باید چنین رفتار کنند و گر نه کشورشان دموکراتیک نخواهد شد.


انقلاب فرانسه

در این نگاه غفلتی نهفته است و آن اینکه، درباره کشورهای "در حال گذار" لزوماً نمی‌توان همان حکم کشورهای برخوردار از "دموکراسی تثبیت‌شده" را صادر کرد؛ چرا که بسیاری از کشورهای واجد دموکراسی‌ تثبیت‌شده، روزگاری عرصه خشونت برای تحقق یا تثبیت و تعمیق دموکراسی بوده‌اند.

خشونت‌های انقلاب فرانسه و آفریقای جنوبی، خشونت برای تحقق دموکراسی بود و خشونت‌ چشمگیر ناشی از جنگ داخلی در آمریکا، تا حد زیادی خشونت در مسیر تعمیق دموکراسی در این کشور بود. در اسپانیای پس از ژنرال فرانکو نیز، اکثر خشونت‌های رخ‌داده، خشونت‌های در مسیر تثبیت دموکراسی بودند.

اینکه چه می‌شود که یک کشور بدون خشونت به دموکراسی می‌رسد و کشوری دیگر باید با عبور از دالان خشونت به تالار دموکراسی گام نهد، بحث مفصلی‌ست که طرح آن در این جا مقدور نیست. ولی اجمالاً می‌توان نوع و ترکیب شکاف‌های اجتماعی را عامل اصلی مسالمت‌آمیز یا خشونت‌آمیزبودن گذار به دموکراسی در کشورهای گوناگون دانست. هر چه شکاف‌های تاریخی و ساختاری جوامع گوناگون فعال‌تر باشند و در هویت‌بخشی به شهروندان امتزاج کمتری با یکدیگر یافته باشند، احتمالاً سطح خشونت برای تحقق دموکراسی را بالاتر می‌برند.

مثلاً اگر مردم یک کشور بر مبنای شکاف دین و دولت یا مدرنتیه و سنت به دو گروه متقابل تقسیم شوند و سایر شکاف‌های اجتماعی منجر به کاهش تقابل آنها نشود (یعنی پاره‌ای از سنتی‌ها در اثر سایر شکاف‌های تاریخی و ساختاری جامعه‌شان از یکدیگر جدا نشده و به اقشار مدرن نزدیک نشوند)، می‌توان منتظر بود که گذار به دموکراسی در چنین کشوری با خشونت بالا همراه باشد.

در واقع بخت و اقبال تاریخی، نقش بسیار زیادی در مسالمت‌آمیز یا خشونت‌آمیز بودن فرایند گذار به دموکراسی در هر کشوری دارد. در جنوب قاره آفریقا، از این نظر آفریقای جنوبی چندان خوش اقبال نبود و با تحمل هزینه بالا، به دموکراسی رسید ولی بوتسوانا مردمانی خوش‌اقبال داشت و بدون تحمل هزینه‌های گزاف، در سال 1966 دموکراتیک شد و در 47 سال گذشته نیز، به خوبی و به دور از خشونت‌هایی که امروز در مصر شاهد آنیم، در مسیر تثبیت و تحکیم و تعمیق دموکراسی پیش رفته است.
انگار مصر نیز همانند آفریقای جنوبی، از بخت تاریخی بوتسوانا برخوردار نیست و باید "راه دشوار آزادی" را طی کند.
http://www.asriran.com/fa/news/284472/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B4%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C

بازخوانی نقش مثبت نظامیان در گذار به دموکراسی

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - نسبت نظامیان با فرآیند دموکراتیک شدن در کشورهای مختلف، بر خلاف تصور رایج، یکسره هم منفی نبوده است. هر چند که از دیرباز گفته‌اند «ارتش چرا ندارد» و دموکراسی با به رسمیت شناختن "پرسش"، صدرنشینان را موظف به پاسخگویی می‌کند، با این حال کم نبوده‌اند ارتشیانی که در گوشه و کنار جهان راه را بر ورود دموکراسی به کشورهای خود گشوده‌اند.

 نمونه‌های منفی دخالت نظامیان در عالم سیاست و ممانعت آنها از تحقق فضای سیاسی باز در این یا آن کشور، به وفور یافت می‌شوند. دخالت سیستماتیک ارتش ترکیه در مناسبات و معادلات سیاسی این کشور یا کودتای نظامیان علیه حکومت دموکراتیک مستقر در کره جنوبی در سال 1961، دو نمونه مشهور و مهجور دخالت نظامیان در عالم سیاست با هدف بر هم زدن نتایج بازی دموکراسی محسوب می‌شوند.

پس از آغاز روند فروپاشی نظام های غیر دموکراتیک در جهان در ربع پایانی قرن بیستم، نظامیان در بسیاری از کشورهای دموکراتیک شده، تلاش کردند تا با کودتا دوران دیکتاتوری را تجدید کنند.

اسپانیا، آرژانتین، یونان و فیلیپین کشورهایی بودند که دموکراسی نوپایشان با کودتای ناکام نظامیان در معرض سقوط قرار گرفت. با این حال از جمع بیش از سی کشوری که در اواخر قرن بیستم دموکراسی را تجربه کردند، تنها دو کشور نیجریه و سودان در اثر کودتا به دوران پیش از دموکراسی بازگشتند.

 در مابقی کشورها مخالفت طبقه متوسط مانع از کامیابی نظامیان شد. ساموئل‌هانتینگتن، با اشاره به این نکته که معمولا نظامیان رژیم‌های نظامی و دیکتاتوری‌های فردی بیش از نظامیان حکومت‌های تک حزبی در برابر گذار به دموکراسی مقاومت می‌کنند، علت این امر را سیاسی شدن نظامیان در این دو گونه اخیر از سه گونه نظام غیر دموکراتیک مذکور می‌داند.

 دموکراتیزاسیون در رژیم‌های نظامی و دیکتاتوری‌های فردی معمولا آتش بیشتری در خرمن منافع نظامیان می‌افکند و به همین دلیل مقاومت بیشتری را در آنان برمی انگیزد. فقدان کودتا برای بازگرداندن رژیم غیر دموکراتیک در کشورهای اروپای شرقی و فراوانی کودتایی از این دست در کشورهای آمریکای لاتین و آسیا را بر همین اساس می‌توان توضیح داد. با وجود سنگ اندازی‌های نظامیان در برابر دموکراتیک شدن نظام‌های سیاسی، شناخت بیشتر فرآیند گذار به دموکراسی، بدون توجه به نقش مثبت نظامیان در این فرآیند، امکان پذیر نیست.


به اعتقاد برخی صاحبنظران گذار به دموکراسی، کودتا به عنوان یکی از شیوه‌های «گذار از بالا»، نقشی مهم در توسعه دموکراسی در جهان داشته و گذارشناسان نباید از اهمیت مطالعه کودتاهای دموکراسی خواهانه غفلت کنند. مشهورترین نمونه از این دست، کودتای افسران جوان ارتش پرتغال در آوریل 1974 است.

کودتاهای دموکراسی خواهانه هر چند که در تحکیم دموکراسی نقش چندانی ایفا نمی‌کنند اما در تسریع گذار به دموکراسی کاملا نقش دارند. یکی از فواید "کودتا با هدف گذار به دموکراسی"، کاهش هزینه‌هایی است که جامعه مدنی باید برای سرنگونی روند غیر دموکراتیک حاکم بپردازد. در عموم موارد، هزینه درگیری نظامیان دموکراسی خواه با هیات حاکمه مخالف دموکراسی، به مراتب کمتر از هزینه انقلاب مردم علیه رژیم غیردموکراتیک است.

با این حال نقش نظامیان در گذار به دموکراسی صرفا به کودتاهای دموکراسی خواهانه محدود نبوده است. پاره‌ای از نظامیان به رغم اقتدارگرایی‌شان، توسعه گرا هستنند و در دراز مدت راه را برای ورود دموکراسی به کشور خود هموار می‌کنند. کره جنوبی، شیلی و ترکیه (آتاتورک)، راه رسیدن به دموکراسی را از این مسیر طی کردند. پاره‌ای از نظامیان نیز عاقلانه در می‌یابند که در دموکراسی برای همگان منافعی است که در سایر نظامهای سیاسی یافت نمی‌شود.

 نظامیانی از این قسم، داوطلبانه حکومت را تحویل غیرنظامیان می‌دهند. در گواتمالا و اکوادور، نظامیان به اختیار از مسند قدرت برخاستند و در جای واقعی خویش نشستند. رهبران سیاسی گواتمالا اذعان داشتند که ارتش گواتمالا طراح و پاسدار اصلی پروژه دموکراتیک شدن در این کشور بود. نظامیان ارشد گواتمالا نه تنها با رغبت از قدرت گذشتند بلکه دو بار هم در سال‌های 1988 و 1989 در برابر کودتای نیروهای ضد دموکراسی در این کشور ایستادگی کردند.

 برخی از نظامیان نیز قدرت را در فرآیندی تدریجی همراه با میانه‌روی و چانه زنی واگذار می‌کنند. ژنرال یاروزلسکی در لهستان، نمونه بارز نظامیانی از این دست است. وی پس از رسیدن به سمت نخست وزیری، از یکسو کمونیست‌های تندرو را از کلیه نهادهای حکومتی کنار گذاشت و از سوی دیگر وارد مذاکره و امتیاز گرفتن از جنبش همبستگی لهستان شد. میانه روی یاروزلسکی موجب شد که سران جنبش همبستگی با وی وارد تعامل شوند و آنان نیز امتیازاتی به این ژنرال پیر بدهند تا دموکراسی در لهستان پا بگیرد.

 بنابراین نقش مثبت نظامیان در گذار به دموکراسی را به صورتی کلی می‌توان ناشی از توسعه گرایی و دموکراسی خواهی آنان دانست.
در این میان درک انگیزه نظامیان توسعه گرا در ایجاد شرایط مساعد برای شکل گیری دموکراتیزاسیون، آسان تر است. نظامیانی که در مسند قدرت سیاسی قرار می‌گیرند، از یکسو عموما عملگرا می‌شوند و از سوی دیگر، با هدف تامین کارآمدی مشروعیت زا برای حکومت‌شان، به نوسازی جامعه همت می‌ورزند. پس پراگماتیسم و مدرنیسم آنان را به سوی زایش دموکراسی در جامعه تحت حاکمیتشان سوق می‌دهد.

 اما نظامیانی که مشخصا دموکراسی‌خواه‌اند و کنش‌های سیاسی‌شان، چه درقالب کودتا علیه حکومت غیردموکراتیک و چه در قالب واگذاری قدرت به سیاسیون دموکرات، مستقیما معطوف به تحقق دموکراسی است، سوالی سخت را پیش روی نظریه پردازان گذار به دموکراسی می‌نهند و آن اینکه چرا این نظامیان برخلاف طبیعت قدرت، انحصارطلب و اقتدارگرا نیستند.

 همان گونه که برخی از عالمان سیاست گفته‌اند، قدرت بالذات میل به تراکم و تجمع دارد و تلاش برای توزیع قدرت، همچون شنا کردن برخلاف جهت آب است. بر این اساس کل فرآیند دموکراتیزاسیون، فرآیندی غیرطبیعی از حیث ذاتیات و مقتضیات قدرت(سیاسی) است. اگر بر این ملاحظات، این نکته را هم بیفزاییم که نظامیان برای درافتادن به ورطه انحصارطلبی، به مراتب مستعدتر از غیرنظامیان‌اند، کشف چرایی دموکراسی خواهی پاره‌ای از نظامیان، دشوارتر می‌شود.

 علاوه بر مولفه‌هایی چون فرهنگ (سیاسی) جامعه و تربیت و خلق و خوی نظامیان دموکراسی خواه، ظاهرا در تبیین آزادیخواهی و عدالت جویی نظامیانی از این دست نمی‌توان به مطالبات صنفی آنان نیز بی توجه بود. شاه بیت این مطالبات صنفی را می‌توان در این خواسته خلاصه کرد که ارتش باید نقش نهادی خود را ایفا کند و از سرای سیاست دامن برچیند و دوری گزیند.

به نظر‌ هانتینگتون غوطه‌ورشدن نظامیان در شط سیاست، به تدریج عقلای ارتش را به این نتیجه می‌رساند که «ارتش به عنوان "حکومت" باید کنار گذاشته شود تا ارتش به عنوان یک "نهاد" محفوظ بماند.»

 ژنرال برمودز، رهبر دموکراتیزاسیون در پرو، در توجیه خارج ساختن غیرنظامیان از عرصه قدرت گفت: همه ما شاهد بوده‌ایم که بر سر نهاد آباء و اجدادی ما (ارتش) چه آمده است. ما نمی‌خواهیم چنین شود.

در شیلی نیز ژنرال ماتای، فرمانده نیروی هوایی ارتش و برجسته‌ترین مخالف پینوشه در جمع نظامیان این کشور، در توجیه ضرورت واگذاری قدرت به غیرنظامیان گفت: «اگر گذار به دموکراسی بی‌درنگ صورت نگیرد ما ارتش خود را چنان تباه خواهیم کرد که نفوذ و هجوم مارکسیسم هم چنان نخواهد کرد.»


در پرتغال نیز یکی از انگیزه‌های اصلی نظامیان برای کودتا علیه رژیم سالازار، جلوگیری از فرسایش ارتش در جنگ بیهوده با مستعمرات آفریقایی این کشور بود. در برخی از کشورها نیز نظامیان به فراست درمی یابند که دیگر زمان واگذاری قدرت به غیرنظامیان فرارسیده است.

 تقویت طبقه متوسط جدید و کنشگری سیاسی این طبقه، پیدایش اپوزیسیون نیرومند، فشارهای بازیگران خارجی موثر (ایالات متحده، اتحادیه اروپا، کلیسا و...) و عدم اطمینان رهبران نظامی به وفاداری سربازان و افسرانشان در اجرای پروژه سرکوب نیروهای اجتماعی دموکراسی خواه، عواملی هستند که حاکمان نظامی را به پایین آمدن از اسب قدرت مجاب می‌کنند.

 در چنین شرایطی که نظامیان نه برای دموکراسی کودتا کرده‌اند و نه هدایت روند دموکراتیزاسیون را بر عهده دارند، آنان ناگزیر از تعامل و چانه زنی با اپوزیسیون غیرنظامی می‌شوند. هدف اصلی چانه زنی‌هایی از این دست، کسب امتیاز مصونیت نظامیان متخلف و نیز حفظ شأن و جایگاه ارتش و ارتشیان در حکومت دموکراتیک جدید است. نتیجه این چانه‌زنی‌ها نیز «پیمان‌های گذار» است. نقش مثبت نظامیان برزیل در گذار این کشور به دموکراسی، از این چشم انداز قابل تبیین است.

نظامیان برزیل به رغم کارنامه منفی دوران حاکمیت‌شان، آن قدر عاقل بودند که دریابند باید از قدرت کنار بکشند و به همین دلیل، نه از «مذاکره» طفره رفتند و نه چنان بر سر میز مذاکره نشستند که توافقی حاصل نشود. آنها پس از کسب اطمینان نسبت به امنیت‌شان در نظام دموکراتیک آینده، اقتدارگرایی نظامی را در پیش پای دموکراسی ذبح کردند.

ارتش مصر نیز در جریان انقلاب مردم این کشور علیه رژیم غیردموکراتیک حسنی مبارک، با پرهیز از سرکوب مردم، نقش مثبتی در فرایند گذار به دموکراسی در مصر ایفا نمود. نظامیان مصر اگر چه مثل نظامیان پرتغال علیه دیکتاتوری حاکم بر کشورشان کودتا نکردند، ولی برخلاف نظامیان بسیاری از دیکتاتوری های نظامی و فردی در جای جای جهان، از سرکوب مردم دموکراسی خواه کشورشان نیز اجتناب کردند و راه را بر فروپاشی رژیم غیردموکراتیک حسنی مبارک باز کردند.

در واقع پرهیز ارتش مصر از سرکوب مردم گردآمده در میدان تحریر، "توان سرکوب" رژیم مبارک را به شدت تحلیل برد و این امر به سرعت منجر به نابودی "اراده سرکوب" مبارک و اطرافیانش شد.


موضع گیری ارتش مصر در تقابل دموکراسی خواهان این کشور و دولت مبارک، مصداقی از "نقش مثبت نظامیان در گذار به دموکراسی" بود. امروز نیز موضع گیری ارتش مصر در تقابل دموکراسی خواهان مصری و دولت مرسی، مصداقی از "نقش مثبت نظامیان در تثبیت و تحکیم دموکراسی" است. حمایت ارتش مصر از تحقق مطالبات اکثریت مردم این کشور، در کنار ممانعت آنها از اقدامات خشونت آمیز مخالفان دولت مرسی، نشان دهنده موضع گیری مسئولانه نظامیان مصر در قبال منافع ملی و دموکراسی نوپای مصر است.

اگر نظامیان مصری چنین موضع خردمندانه ای در این "بحران سیاسی فراگیر" اتخاذ نمی کردند، مصر می توانست روزهای پر خون و آتشی را تجربه کند. ارتش مصر از سه سال پیش تا به امروز، در "بازی دموکراسی" در مصر خوب بازی کرده است و اگر در آینده نیز همچنان این نقش مثبت را ایفا کند، می تواند الگویی از "دموکراسی خواهی عقلایی و غیر رادیکال" برای سایر نظامیان خاورمیانه و بویژه جهان عرب باشد.

 بررسی نقش نظامیان در روند دموکراتیزاسیون، گامی است در جهت شناخت بیشتر فرآیند گذار به دموکراسی. تاکنون در ایران در باب نقش منفی نظامیان در عالم سیاست، سخن فراوان رفته اما در باب نقش مثبت آنان در این حوزه، به‌ویژه از منظر بحث گذار به دموکراسی، تقریبا هیچ تحقیق جامع و مستقلی صورت نگرفته است.

پرداختن به این موضوع نه از باب تجویز حضور نظامیان در سیاست بلکه از باب بررسی همه جانبه نتایج کنشگری سیاسی نظامیان، واجد اهمیت است. غفلت از بررسی نقش مثبت نظامیان در سیاست به طور عام و در فرآیند دموکراتیزاسیون به طور خاص، هیچ کمکی به دموکراتیک شدن کشورهای برخوردار از نظامیان سیاسی نخواهد کرد.

http://www.asriran.com/fa/news/283306/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%82%D8%B4-%D9%85%D8%AB%D8%A8%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C

سفر به زلال‌ترین دریاچه جهان

دریاچه بلو در جزیره ساوت نیوزیلند عنوان شفاف‌ترین دریاچه جهان را از آن خود کرده است.

به گزارش ایسنا، شنا کردن در یکی از زیباترین مناظر طبیعی با آب بسیار زلال و شفاف امکانپذیر نیست، اما «کلاوس تیمان» عکاس طبیعت این شانس را پیدا کرد که با سفر به این نیوزیلند، از دریاچه بلو (Blue Lake) عکسبرداری کند.

پس از اخذ مجوزهای لازم از سوی دولت و بومیان مائوری که این دریاچه را بعنوان یک مکان مقدس می‌دانند، سفر به دل زلا‌ل‌ترین آب جهان انجام شد.

«تیمان» تأکید می‌کند: سفر به دریاچه بلو یک تجربه بصری فوق‌العاده بود و هرگز آبی تا این حد زلال و شفاف ندیده بودم!

به گفته «رابرت مرریلس» از متخصصان هیدرولوژی موسسه ملی تحقیقات آب و اتمسفر نیوزیلند، دید در امتداد (آب) دریاچه حدود 80 متر است که آن را به روشن و شفاف‌ترین دریاچه جهان تبدیل کرده است؛ این دید مشابه شفافیت آب مقطر با درجه خلوص 100 درصدی و حذف تمامی ناخالصی‌ها است.

آب دریاچه بلو از دریاچه یخی دیگری به نام دریاچه کنستانس (Constance Lake) سرچشمه می‌گیرد؛ هر دو دریاچه در نزدیکی کوه فرانکلین در پارک ملی دریاچه نلسون در منطقه تاسمان واقع شده‌اند و آب آنها از ذوب یخچال تأمین می‌شود.

آب دریاچه کنستانس از طریق سنگها تصفیه و ناخالصی‌های آن گرفته می‌شود و سپس به دریاچه بلو می‌ریزد؛ این آب تنها 24 ساعت در دریاچه باقی مانده و پس از آن به رودخانه سرازیر می‌شود.

رنگهای خیره کننده این دریاچه کاملا شبیه عکس به نظر می‌رسند و رنگهای روشن و شفاف منعکس شده از سطح دریاچه، از داخل آب نیز بوضوح قابل مشاهده است.

این عکاس در قالب یک گروه غیرانتفاعی به نام Project Pressure قصد دارد مجموعه‌ای از تصاویر یخچال‌های طبیعی در مناطق مختلف جهان را تهیه کند؛ هدف از این برنامه عکسبرداری از یخچال‌های طبیعی بعنوان میراث بصری پیش از ناپدید شدن و بالا بردن آگاهی در خصوص خطرات تغییرات آب و هوایی عنوان شده است.

http://www.tabnak.ir/fa/news/328542/%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D9%84%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DA%86%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1