فرهنگ سازمانی چیست؟!

واژه فرهنگ پیشینه ای به قدمت کل تاریخ بشر دارد و قرن هاست که فرهنگ، اصل اساسی پایداری و ثبات هر جامعه محسوب می شود.

به گزارش بانکی دات آی آر، فرهنگ در زبان فارسی معانی مختلفی دارد که مهم‌ترین آنها ادب، تربیت، دانش، مجموعه آداب و رسوم، علوم، معارف و هنرهای یک جامعه است.

فرهنگ فارسی معین واژه‌ «فرهنگ» را مرکب از دو واژهٔ «فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم تعریف کرده‌است.

فرهنگ وراثتی نیست که به سادگی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود، بلکه باید وقت گذاشت و آن را به نسل های بعدی آموزش داد و در واقع به قول امروزی ها فرهنگ سازی کرد.

اما هر چه واژه و مفهوم فرهنگ قدمت زیادی دارد، در برابر آن عبارت و مفهوم فرهنگ سازمانی تنها چند  سالی است که جای خود را در مفاهیم مدیریتی و سازمانی پیدا کرده است.

فرهنگ سازمانی چیست؟!

فرهنگ سازمانی را می توان در سه بخش "جلوه های ظاهری"، "ارزش های مورد حمایت" و "باورهای مشترک نهفته" تعریف کرد.

منظور از جلوه های ظاهری همان مواردی است که هنگام ورود به یک سازمان به چشم می آید. در واقع جلوه های ظاهری حسی است که هنگام ورود به یک سازمان به ما دست می دهد؛ حال چه از نظر ظاهر و پوشش افراد، چه از نظر معماری ساختمان و چه از نظر حال و هوای محیط.

این بخش از فرهنگ سازمانی ملاک چندان مناسبی برای قضاوت راجع مجموعه فرهنگ سازمانی نیست چون صرفا ظواهر را نشان می دهد.

ارزش های مورد حمایت اهداف، استراتژی ها و خط و مشی هایی است که از جانب کل اعضای یک سازمان یا نهاد مورد پذیرش قرار می گیرد.

می توان گفت ارزش های مورد حمایت همان اصول و ارزش هایی است که یک سازمان به آن معتقد است و آنها را اجزایی می کند. مثلا برخی سازمان ها به کار تیمی اهمیت بالایی می دهند و این امر یکی زا ارزش های شان به شمار می آید و کل اعضای سازمان در جهت عملی شدن آن می کوشند.

اما نکته اینجاست که ممکن است بین ظواهر یک نهاد یا سازمان و ارزش های عنوان شده ناسازگاری باشد. یعنی ظاهر امر چیزی را نشان دهد و اصول چیز دیگری را. این تناقض را می توان در قالب بخش سوم فرهنگ سازمانی گره گشایی کرد.

سومین بخش از تعریف فرهنگ سازمانی، باورهای مشترک نهفته است که به تفکرات، اندیشه ها و احساسات ناخودآگاهی گفته می شود. این نوع پندارها مسلم فرض می شوند چون ریشه ای ناخودآگاه دارند.

در این ارزش های نهفته را باید در گذشته سازمان جستجو کرد، یعنی همان باورها و ارزش هایی که سازمان را در گذشته به موفقیت رسانده و به طور ناخودآگاه نهادینه شده است.

در مجموع می توان نتیجه گرفت که فرهنگ سازمانی سیستمی از استنباط و درک مشترک است که اعضای یک سازمان یا نهاد نسبت به آن سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر می‌شود.

http://www.asriran.com/fa/news/280809/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA


شکست اصولگرایی لازم بود!

شکست اصولگرایی واجب بود؛ واجب تر از نان شب! جریان اصولگرایی باید این نکته را درک کند که نمی‌تواند ناکارآمد بود و انتظار داشته باشد، مردم باز هم فوج فوج به سمت آنان حرکت کنند.

جریان اصولگرایی باید درک کند که باید مسئولیت پذیر باشد و پاسخگو. نمی‌تواند تمام قد به حمایت از یک کاندیدای ریاست جمهوری برخاسته و در نیمه کار از او اعلام برائت کرد.

جریان اصولگرایی باید بداند که نمایندگان مجلس اصولگرایی در انتخابات اخیر، صد و چهل تن از آنان از قالیباف حمایت کرده بود و صد و شصت تن از آنان از ولایتی و نزدیک همین تعداد هم از جلیلی در حالی که تعداد نمایندگان مجلس فعلی کمتر از 290 نفر است، اما حدود پانصد امضا از این مجلس برای حمایت از کاندیداهای ریاست جمهوری جمع می‌شود!

جریان اصولگرایی باید درک کند که فقط در مونولوگ است که می‌تواند فرمایش‌های خود را برای مردم بخواند و دیکته کند و در یک دیالوگ و گفت‌وگوی دو نفره همیشه کم می‌آورد و قافیه بازی را می‌بازد و مردم هم خوب می‌بینند که عیار هر کس به چه میزان است!

رسانه‌های اصولگرایی و در رأسشان صدا و سیما، باید بدانند دوران انحصار رسانه ای پایان یافته و نمی‌توان با نادیده گرفتن بخشی از مردم یا کاندیدای آنان، آنان را به شکست رساند.

جریان اصولگرایی باید شکست می‌خورد تا نسیم تغییر در این کشور به وزیدن بگیرد که تداوم اصولگرایی و آن همه ناکامی و مسئولیت ناپذیری روح و روان مردم را آزرده کرده بود؛ مردمی که بخشی از آنان کاملا از جریان اداره کشور خارج شده بودند!

مردم ایران به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که از روند اداره کشور ناراحت بوده و از آن نحوه اداره کشور آسیب‌ها دیده بودند. مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، نه به آنان بفهمانند اصلح بودن یک کاندیدا را مردمند که تعیین می‌کنند و این مردم از یک رئیس جمهور اداره کشور را می‌خواهند؛ اداره‌ای خوب که تأثیر آن را در زندگی‌شان ببینند و لمس کنند.
مردم نه به دنبال اصلحی هستند که در داخل و خارج شعار دهند و نه دنبال اصلحی هستند که هر روز زندگی آنان را دچار تغییرات منفی بنیادین کند.

مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که به دنبال زندگی و سلامی دوباره به زندگی بودند. جریان اصولگرایی باید بداند که مردم بیش از هر چیز دیگری طالب زندگی خوبند!
این که کاندیدای پیروز انتخابات تا چه اندازه به فکر زندگی مردم خواهد بود، قابل پیش بینی نیست؛ اما او هم احتمالا می‌داند که مردم زندگی می‌خواهند و آرامش و اعتبار. با هیاهو و داد و قال و نوسان و شعار زندگی‌ها سخت می‌شود. او باید بداند شکست اصولگرایی ناشی از این بود که برای زندگی و آرامش مردم و همه مردم اهمیتی قائل نبود. کاندیدای پیروز باید به زندگی مردم عزت و آرامش دهد. کار سختی است؛ اما شدنی است!

 http://www.tabnak.ir/fa/news/326047/%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%84%D8%A7%D8%B2%D9%85-%D8%A8%D9%88%D8%AF