احمدی‌نژاد‌گفت اگربه اشغال است،سفارت شوروی رابگیریم

مردان تسخیر لانه جاسوسی، 30 سال پس از 13 آبان 58

حامیان دولت:مخالفان احمدی‌نژاد دنبال تجمع مقابل سفارت روسیه در 13 آبان هستند...سالگرد تسخیر سفارت آمریکا در تهران در حاشیه حوادث پس ازانتخابات وهمزمان بامذاکره مستقیم ایران و آمریکا برای 45 دقیقه برگزار می شود

با گذشت سی سال از تسخیر سفارت آمریکا در 13 آبان 58، نقش‌آفرینان این اقدام اکنون در شرایط متفاوتی هستند.

به گزارش خبرنگار «آینده»، مواضع مخالفان آن اقدام اکنون دستخوش تفاوت‌های جالبی شده و هر یک جایگاه متفاوتی یافته‌اند.

در حالی که محمود احمدی‌نژاد در سال 58 در واکنش به پیشنهاد تسخیر سفارت آمریکا با این اقدام مخالفت کرده و می‌گفت "اگر بنا به تسخیر است، سفارت شوروی واجب‌تر است"، اکنون روزنامه‌های حامی دولت مدعی شده‌اند مخالفان احمدی‌نژاد به دنبال تجمع مقابل سفارت روسیه در روز 13 آبان هستند؛ هرچند هیچ منبع رسمی مخالفان دولت آن را تأیید نکرده است.

از سوی دیگر چهره‌هایی چون محسن میردامادی و محسن امین‌زاده، از عناصر فعال در تسخیر سفارت آمریکا از 4 ماه پیش تا کنون در بازداشت به سر می‌برند و سید محمد موسوی خوئینی‌ها، رابط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با امام، متهم به دست داشتن در کودتای مخملی شده است.

حال آن‌که احمدی‌نژاد که در آن مقطع مخالف تسخیر سفارت آمریکا بود، برای دومین‌بار ردای ریاست‌جمهوری پوشیده است.

از سوی دیگر، مواضع این افراد نیز در سال‌های گذشته دستخوش تحولاتی بوده است.

با روی کار آمدن دولت اصلاحات، «تنش‌زدایی» به عنوان شعار محوری سیاست خارجی درآمد و از گفتگو با آمریکا در راستای منافع ملی نیز دفاع شد، در آن مقطع، امین‌زاده، معاون وقت وزارت خارجه و محسن میردامادی، رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس ششم نیز چنین موضعی داشتند.

محمود احمدی‌نژاد نیز طی 4 سال گذشته به رغم حملات و تهاجمات مختلف به مقامات آمریکا در سخنرانی‌های خود، اقدامات کم‌نظیری از قبیل نگاشتن نامه به جرج بوش، ‌رئیس‌جمهور قبلی و ارسال تبریک به باراک اوباما، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا انجام داده است و پس از این چهار سال، گویا دیگر مذاکره با آمریکا حکم تابو را ندارد.

جالب آن که سی‌امین سالگرد تسخیر سفارت آمریکا در تهران در حالی در کنار حاشیه‌های حوادث پس ازانتخابات برگزار می‌شود که نماینده ایران و آمریکا برای 45 دقیقه مستقیم به گفتگو نشسته‌اند و اکنون دولت آمریکا با ارسال پیشنهاد دریافت بخش اعظم اورانیم غنی‌شده ایران، به دنبال معامله‌ای بزرگ با دولت احمدی‌نژاد است، امری که با مخالفت طیف‌های گسترده‌ای در ایران مواجه شده است.

اکنون در پس این تغییر و تحولات سی‌ساله و رویدادهای 4 ماهه پس از انتخابات برخی منتقدان دولت کنونی به جای شعار مرگ بر آمریکا،‌ مرگ بر روسیه می‌گویند و دولت کنونی نیز عملاً به تعامل با آمریکا روی آورده است؛ اما به نظر می‌رسد همچنان منافع ملی کشورمان در چارچوب استکبار ستیزی و شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» تعریف می‌شود.

در ادامه، گزارش از روند تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که بر اساس گفتگوی دو سال قبل نشریه شهروند با برخی فعالان آن مقطع تنظیم شده، می‌آید:

مرکزیت دفتر تازه تاسیس «تحکیم وحدت» در آبان 58 در ساختمانی مقابل دانشگاه تهران گردهم آمدند و یک پیشنهاد مطرح شد. پنج دانشجوی مسلمان – محمود احمدی‌نژاد، محمدعلی سیدنژاد، ابراهیم اصغرزاده، محسن میردامادی و حبیب‌الله بی‌طرف – منتخب  دانشجویان انجمن اسلامی در شورای مرکزی دفتر تحکیم بودند.

ابراهیم اصغرزاده گفت: آمریکایی‌ها در حال خروج اسناد محرمانه و جاسوسی از پاویون فرودگاه مهرآباد هستند و دولت موقت هم به گمرک فرودگاه دستور داده تا دخالتی در کار آمریکایی‌ها صورت نگیرد. خطر توطئه آمریکایی‌ها جدی و انقلاب در خطر است. پیشنهادی دارم. در اعتراض، سفارت آمریکا را تسخیر و دیپلمات‌های آمریکایی را برای مدت کوتاهی گروگان بگیریم.


محمود احمدی‌نژاد گفت: خطر آمریکا را قبول دارم. اما چه کسی گفته است که خطر آمریکا از خطر شوروی جدی‌تر است؟ چه کسی گفته است که مبارزه با سرمایه‌داری و امپریالیسم از مبارزه با کمونیسم مهم‌تر است؟ اگر هم بنا بر تسخیر باشد، تسخیر سفارت شوروی بر تسخیر سفارت آمریکا ارجح است. ما مخالفیم.

و گسست اینگونه رقم خورد؛ آنگاه که احمدی‌نژاد و سیدنژاد با طرح تسخیر سفارت آمریکا مخالفت و راه خود جدا کردند. این چنین بود که اصغرزاده و میردامادی و بی‌طرف نیز برنامه خود را خارج از ساختار دفتر تحکیم عملیاتی کردند. دانشجویان تحکیمی دو دسته شدند. دسته‌ای به سفارت رفتند و دسته‌ای به سفارت نرفتند.

دانشجویان تحکیمی اگرچه همگی خود را در خط امام تعریف می‌کردند و انقلابی می‌دانستند اما گویی تفاوتی نیز در کار بود. احمدی‌نژاد و دوستانش در دانشگاه علم و صنعت مخالف تسخیر سفارت آمریکا بودند اما نه بدان مفهوم که در این مخالفت، جانب لیبرال‌ها و دولت موقت را بگیرند. پیشنهاد آنها نیز تسخیر سفارت شوروی بود و اولویت آن بر تسخیر سفارت آمریکا. بدین ترتیب دانشجویان انجمن علم و صنعت و مشابه آنها دانشجویان انجمن تربیت معلم، دوستان چپ‌گرای مسلمان‌شان را همراهی نکردند و اگرچه رهبر انقلاب، تسخیر سفارت را انقلاب دوم خواند اما محمود احمدی‌نژاد در طی 444 روز گروگانگیری دیپلمات‌های آمریکایی، سری به سفارت تسخیر شده آمریکا نزد و حاضر نشد تا در بزم ضدآمریکایی و ضدامپریالیستی دانشجویان خط امامی، کوتاه‌زمانی نیز شرکت کند.

به جمع سه نفره ابراهیم اصغرزاده و محسن میردامادی و منصور بیطرف، دو نفر دیگر – رحیم باطنی از دانشگاه ملی و رضا سیف‌اللهی از دانشگاه شریف – نیز اضافه شدند و «شورای مرکزی لانه» ساز و کار امور را در سفارت تسخیر شده آمریکا بر عهده گرفت. از همین روی بود که سفارت آمریکا تسخیر شد و به اندک زمانی دولت موقت استعفا داد و رفتن را بر ماندن ترجیح داد. گویی که در حاکمیت دانشجویان انقلابی چپگرا، جایی برای بازرگان و یاران میانه‌رو او که مخالف با چپگرایی بودند، باقی نمانده بود.

http://ayandenews.com/news/14659/

20سال فعالیت رآکتور تهران، فقط با 116 کیلو اورانیوم 20

اطلاعات تازه از موضوع معامله ایران با غرب

20سال فعالیت رآکتور تهران، فقط با 116 کیلو اورانیوم 20

آقازاده، رئیس پیشین انرژی اتمی در آذرماه 1385 اعلام کرده بود با توجه به اینکه در سال 2009 راکتور تحقیقاتی 40 مگاواتی اراک راه اندازی خواهد شد، این رآکتور جایگزین رآکتور تحقیقاتی 5 مگاواتی امیرآباد تهران با بیش از 35 سال فعالیت می شود که با اتمام سوخت در چند سال آینده مواجه شده است

در حالی که هم اکنون برای رآکتور تحقیقاتی تهران، در ازای تحویل 80 درصد اورانیوم غنی شده 5/3 درصد ایران، قرار است حدود 180 کیلوگرم اورانیوم 20 درصد دریافت شود، بررسی های خبرنگار آینده نشان می دهد این رآکتور در کل 20 سال گذشته تنها با 116 کیلو اورانیوم 20درصد فعالیت کرده و هنوز هم مقداری از این میزان باقی مانده است.

این در حالی است که غلامرضا آقازاده، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران در آذرماه 1385 اعلام کرده بود با توجه به اینکه در سال 2009 راکتور تحقیقاتی 40 مگاواتی اراک راه اندازی خواهد شد، این رآکتور جایگزین رآکتور تحقیقاتی 5 مگاواتی امیر آباد تهران با بیش از 35 سال فعالیت می شود که با اتمام سوخت در چند سال آینده مواجه شده است.

 رآکتور تحقیقاتی 5 مگاواتی امیر آباد تهران 

به گزارش خبرنگار آینده به نقل از اطلاعات مراکز مطالعاتی هسته ای بین المللی، رآکتور تحقیقاتی امیرآباد از سال 1967 با شش کیلوگرم اورانیوم غنی شده 93% که آمریکایی ها تامین کرده بودند، فعالیت می کرده است و هنوز مقدار اندکی از این سوخت در ایران وجود دارد.

در اواخر دهه هشتاد میلادی سازمان انرژی اتمی ایران قراردادی با دولت آرژانتین امضا نمود تا مکانیزم سوخت آن را از 93% را به 20% تبدیل نماید و این معامله تبدیل در سال 1993 کامل شد. همچنین این کشور در قبال دریافت 5/5 میلیون دلار تبدیل رآکتور و سوخت آن را در اختیار ایران قرار داد.

طرف آرژانتینی کلا 116 کیلوگرم از اورانیوم غنی شده با خلوص 19.75 درصد را به ایران به صورت میله سوخت داده است که این میله سوخت شامل ذرات اکسید اورانیوم در آلومنیوم فلزی پیچیده شده است.

هسته رآکتور استخری امیرآباد تهران شامل 18 عدد میله سوخت است و پنج عدد میله کنترل نیز در استخر رآکتور قرار دارد که هر لوله سوخت شامل 1.47 کیلوگرم اورانیوم 19.75 درصد و هر لوله کنترل نیز شامل 1.08 کیلوگرم اورانیوم 19.75 درصد می باشد که کل هسته شامل 31.9 کیلوگرم اورانیوم 19.75 درصد می شود .

همچنین درصد تبدیل اورانیوم 3.5 درصد به 19.75 درصد برابر 0.3% بوده است. بنابراین از 1200 کیلوگرم اورانیوم 3.5 درصد میزان 197 کیلوگرم اورانیوم 19.75 درصدی حاصل می گردد.

نکته دیگر در زمینه زمان مورد نیاز برای غنی سازی از 3.5 درصد تا 19.75 درصد است که با توجه به مراحل دیگر و ساخت میله سوخت، نهایتا یک فرآیند دو ماهه می باشد که در پیش نویس توافقنامه ارائه شده به ایران به آن هیچ گونه اشاره ای نشده است، اما برخی منابع غربی مدعی هستند تحویل اورانیوم 20درصد به ایران حدود 18 ماه طول خواهد کشید!

بررسی دقیق این اطلاعات نشان می دهد که ایران چه میزان اورانیوم 20درصد نیاز دارد و آن را در ازای چه میزان اورانیوم 5/3 درصد باید به دست آورد و سرانجام این تبادل چه میزان می تواند به طول انجامد.

http://ayandenews.com/news/14427/

جشن نامه آیت الله دکتر بهشتی

سال های هامبورگ

یکی از اقدامات مهم آیت الله بروجردی ساخت مساجد در کشورهای خارجی از جمله آلمان بود و توسط ایشان مبلغانی اعزام می شد. مسجد هامبورگ به وسیله آقای محققی اداره می شد. پس از مراجعت ایشان بنا بر درخواست علما قرار بر این شد که آیت الله بهشتی به آلمان برود و اداره آن را برعهده بگیرد. از طرف دیگر با توجه به کشته شدن منصور و نقش شاخه نظامی هیات های موتلفه در آن، دوستان دکتر بهشتی به دنبال خارج کردن او از کشور بودند. با وجود اینکه ساواک مسافرت ایشان را به هامبورگ به مصلحت نمی دانست بر اثر تلاش های آیت الله خوانساری، موفق به مسافرت به آلمان شد.

در مکاتبه یی که ساواک استان مرکزی با اداره کل سوم ساواک دارد، درباره به مصلحت نبودن مسافرت آیت الله بهشتی به آلمان چنین آمده است؛ «طبق اطلاع واصله سیدمحمدحسین بهشتی تصمیم دارند برای تبلیغ به آلمان عزیمت نمایند به نظر این ساواک غساواک قم ف مسافرت مشارالیه به آلمان به مصلحت نیست.»

دکتر بهشتی درباره فعالیت هایش در هامبورگ می گوید؛«دشواری کار من این بود که از فعالیت هایی که اینجا داشتم، دور می شدم و این برای من سنگین بود و تصمیم این بود که مدت کوتاهی آنجا بمانم و کار آنجا که سامان گرفت، برگردم. ولی در آنجا احساس کردم دانشجویان سخت محتاج یک نوع تشکیلات اسلامی هستند چون خیلی از جوان های عزیز ما با علاقه به اسلام از ایران می آمدند و کنفدراسیون و سازمان های الحادی چپ و راست این جوان ها را منحرف و اغوا می کردند. با همت چند تن از جوان های مسلمانی که در اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا بودند که با برادران عرب و پاکستانی و هندی و آفریقایی و... کار می کردند و بعضی از آنها هم در سازمان های دانشجویی ایرانی هم بودند، هسته اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم. مرکز اسلامی هامبورگ سامان گرفت و فعالیت هایی برای شناساندن اسلام انقلابی به نسل جوان مان داشتیم.»

طی سال هایی که شهید بهشتی در آلمان حضور داشت ساواک کلیه فعالیت های ایشان را زیر نظر می گیرد. در گزارشی از اداره کل سوم ساواک درباره مکاتبات آیت الله بهشتی از آلمان با تعدادی از روحانیون و دوستانش در ایران این گونه آمده است؛ «محترماً به استحضار می رساند نامبرده بالا چندی قبل بنا به پیشنهاد مراجع تقلید و با اطلاع وزارت امور خارجه جهت تصدی و اداره امور مرکز اسلامی هامبورگ به آلمان عزیمت نموده و مشغول انجام تعلیمات اسلامی به جوانان ایرانی و دانشجویان مسلمان هامبورگ می باشد. ضمن کنترل نامه ها در پستخانه، تعدادی نامه زیاد شده که برای دوستانش و همچنین روحانیون مقیم ایران فرستاده به دست آمده که در پرونده مربوطه مضبوط می باشد. مفاد این نامه ها حاکی است که وی فردی مشکوک و ناراحت می باشد. به عنوان مثال در تاریخ 14/6/1344 نامه یی به شخصی به نام محمدتقی مصباح فرستاده و در ضمن آن در مورد آزادی یکی از طلاب ناراحت به نام هاشمی رفسنجانی که چندی پیش به اتهام اخلال نظم و تحریک مردم علیه دولت زندانی بوده، اظهار خوشحالی کرده و افزوده؛ من این گونه شجاعت ها را در زندگی دوستانی چون تو مفید می دانم. از خستگی و ملال روحی شما که خواه ناخواه نشانه ملال بسیاری از دوستان دیگر نیز هست، ناراحتم و امیدوارم دوستان عزیز در راهی که با هم در پیش گرفته ایم- با هم شروع کرده ایم- با پایداری و همبستگی هر چه تمام تر جلو روید. غ...ف قرائن و شواهد حاکی است که مشارالیه به منظور خاص وسیله عناصر ناراحت و روحانیون مخالف جهت تصدی امور مذهبی ایرانیان مقیم آلمان و تبلیغ به نفع جناح های مخالف ظاهراً مذهبی به آن کشور مسافرت کرده است که ضمن انجام امور مذهبی نیات آنان را تامین کند. علیهذا گذشته از اینکه ادامه اقامت یادشده از آلمان به مصلحت نیست عزیمت شخص دیگری که نامبرده در نظر دارد انتخاب گردد و جهت تبلیغ به آلمان برود به مصلحت نمی باشد. ضمناً در صورت تصویب ترتیبی اتخاذ گردد که به نحو مقتضی موجبات مراجعت سیدمحمد بهشتی به ایران فراهم و تشخیص موجه و واجد شرایط دیگری جهت تصدی امور مذهبی ایرانیان مقیم هامبورگ با نظر مراجع مذهبی میانه رو انتخاب و رهسپار آن کشور شود.»

دکتر بهشتی در مدت پنج سال حضور در هامبورگ، حوزه فعالیت خود را علاوه بر هامبورگ و سراسر آلمان به برخی از کشورهای اروپایی گسترش داد و در این سال ها به خاطر تسلط یافتن بر زبان آلمانی، با افکار متفکران و فیلسوفان غربی آشنا شد. در این مدت دو بار به دیدن امام رفت و جالب این است که به دلیل هوشمندی و درایت ایشان، این سفرها چنان انجام شد که ساواک هرگز از آنها اطلاعی پیدا نکرد.

بازخوانی رفتار بهشتی با مخالفان سیاسی و فکری
بهشتی با خیلی های دیگر فرق داشت

علی ملیحی

«شرایط اوایل انقلاب به گونه یی بود که شهید بهشتی می توانست با کیانوری و دکتر پیمان و نماینده چریک های فدایی خلق مناظره کند و با استدلال فضایی را در کشور باز کند. بنده آن مناظره ها را به این معنا نمی گیرم که آقای بهشتی افکار خود را به سطح حزب توده تقلیل می داد بلکه این گونه بود که ایشان به برهان خود آنقدر اعتقاد داشت که به مصاف یک اندیشه اگرچه مخالف با خود می رفت.»

مهندس میرحسین موسوی در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود بعد از پای گذاشتن به عرصه انتخابات ریاست جمهوری دهم، اینچنین مشی آیت الله بهشتی را در نحوه برخورد با مخالفان توصیف کرد. موسوی البته می خواست با پیوند میان آنچه بهشتی در مواجهه با مخالفانش به آن معتقد بود و آنچه در سال های اخیر در نحوه برخورد با مخالفان رخ داده است، پلی بزند و اندیشه و مرام بهشتی در برابر مخالفان را یادآور شود.

آیت الله دکتر بهشتی که دوم آبان ماه امسال هشتاد و یکمین سالروز تولد اوست، استثنایی ترین روحانی سیاسی بود که در سال های منتهی به انقلاب اسلامی و در سه سال بعد از آن به ایفای نقش پرداخت.شهید بهشتی اگرچه در حوزه علمیه نزد استادانی بزرگ درس فقه آموخته بود اما تحصیل در دانشگاه را به رغم جو حاکم بر آن روز حوزه های علمیه به کنار نگذاشت و تا اخذ درجه دکترا پیش رفت. تسلط او بر زبان های خارجی از جمله انگلیسی و آلمانی در کنار سال ها اقامت در اروپا و نگاه تازه اش به مقولات دینی او را به روحانی متمایز بدل ساخت.

روحانیون سنتی در برابر روشنگری های شهید بهشتی

شهید بهشتی به قرائتی روشنگرانه از اسلام معتقد بود. هم از این جهت بود که روحانیون سنتی برخی مواضع او را نمی پسندیدند و حتی به مخالفت با او پرداختند. نظرات بهشتی در خصوص برخی مسائل فقهی از طرفی موجبات جذب نواندیشان دینی را سبب می شد و از سوی دیگر با ترشرویی برخی علما روبه رو می شد. به گفته دکتر پیمان «بهشتی در قیاس با تفکر آن روز حاکم بر روحانیت گامی به پیش بود. آقای بهشتی متفاوت از برداشت حاکم به نوآوری و اجتهاد در برخی امور معتقد بودند. ایشان در یکی از سخنرانی های خود در آن سال ها در خصوص حکم خمس بر این باور بودند که چنین حکمی یک امر تاریخی است چرا که امامان در آن دوران به عنوان یک حزب که در حال مبارزه بوده اند شناخته می شدند و حکم تعلق این پول به ایشان در همین جهت بوده است و به این شکل تلاش هایی برای نوآوری در برخی مسائل دینی داشت». بازگشت شهید بهشتی از آلمان به ایران در سال 1349 و سخنرانی او در حسینیه ارشاد به دعوت مرحوم شهید مطهری به گفته فرزندش علیرضا اوج مخالفت سنتی ها با بهشتی را موجب می شود. در این سخنرانی پاسخ دکتر بهشتی به سوالی در خصوص حجاب، موجبات اعتراض و دلخوری برخی روحانیون سنتی را فراهم می آورد چنان که آیت الله میلانی کمک مالی خود را به موسسه تحت اداره بهشتی در هامبورگ قطع می کند.

جدال بر سر شریعتی در مدرسه حقانی

شهید بهشتی با تاسیس مدرسه حقانی به دنبال ایجاد فضایی جدید در حوزه بود. مدرسه حقانی که به ابتکار شهید بهشتی و با مدیریت حسین حقانی در قم تاسیس شد از جمله مدارسی بود که در آن روزنامه خواندن و رادیو گوش دادن برای طلاب محل ایراد نبود و در کنار دروس فقهی گلستان سعدی و زبان انگلیسی نیز تدریس می شد. شریعتی و بحث و جدل در خصوص آرای او در مدرسه حقانی جنجالی به پا کرد.آیت الله مصباح یزدی که مخالف جدی شریعتی و افکارش بود، مخالف خوانی های خود را به کلاس های درس طلاب در مدرسه حقانی برد. بهشتی اما شریعتی را نه به لحاظ علمی بلکه به دلیل خوش قریحگی و کسی که در جست وجو برای شناخت بهتر است و جوانان را به اسلام و تشیع علاقه مند کرده، می پذیرفت. ایشان در پاسخ انتقادات مصباح از شریعتی اشاره می کند سه تصور درباره دکتر وجود دارد؛ یکی اینکه او مجتهد جامع الشرایط عالم است، دوم اینکه فردی مغرض و فاسد العقیده است و سوم آنکه «کاوشگر و جست وجوگری بی آرام» است که «اسلام را در حد کتاب هایی که در دهه های اخیر درباره زمینه های گوناگون اسلامی و شیعی نوشته شده، می داند». بهشتی تاکید می کند؛ «بنده دکتر شریعتی را در این چهره می بینم؛ و اضافه می کنم که در این بازشناسی خامی های فراوان دارد و کار تحقیقی و مستندش از کار قریحه یی و ذوقی اش بسیار کمتر است.»

به همین دلیل بهشتی با طرد اندیشه های شریعتی مخالف بود و کار به آنجا کشید که دعوای مصباح و شریعتی به دعوای بهشتی و مصباح تبدیل شد و مصباح به همین دلیل مدرسه حقانی را ترک کرد. بهشتی اما در پاسخ به سوالات طلاب حقانی در سخنرانی هایی در مدرسه برخی ایرادات وارده از سوی مصباح به شریعتی را رد کرد. او البته از برخورد حذفی با اندیشه یی از جنس دیگر در مدرسه تحت مدیریت خویش ناراضی بود و می گفت؛ «مدرسه یی که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بیجا و متعصب تربیت کند که نتوانند با همه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضع گیری ها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری می اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خوانده اند.»

دیدگاه های شهید بهشتی در خصوص شریعتی در سال 1385 در کتاب دکتر شریعتی جست وجوگری در مسیر شدن از سوی بنیاد حفظ آثار ایشان منتشر شد؛ کتابی که بنا به قول علیرضا فرزند آیت الله، به مذاق عده یی خوش نیامد؛ «وقتی کتاب آقای بهشتی درباره شریعتی را منتشر کردیم طبیعتاً شاهد واکنش های منفی از سوی برخی افراد و دیدگاه ها بودیم. آنها می گفتند بحث شریعتی ارزش طرح شدن در شرایط فعلی را ندارد.»

تاسیس حزب جمهوری؛ آغاز حمله مخالفان

دکتر بهشتی به دلیل توانایی های بالا در سازماندهی نیروها و از سوی دیگر اعتقاد دیرینه اش به کار تشکیلاتی و منظم، در آستانه پیروزی انقلاب محور اصلی روحانیون سیاسی تحت رهبری امام شد. از همین رو مخالفت ها با او بالا گرفت. مخالفان، بهشتی را فردی قدرت طلب می دانستند که می خواهد همه چیز را قبضه کند و همه را حذف سازد. مهندس میرحسین موسوی در همین خصوص می گوید؛ «ایشان مورد حسد برخی نیروهای انقلابی قرار گرفت چون تنها چهره یی بود که در میان روحانیون قدرت سازماندهی و جریان سازی داشت. برای همین بسیاری افراد آقای بهشتی را متهم اصلی بسیاری از ماجراها می دانند و حذف خود را به ایشان منتسب می کنند.» به گفته موسوی انتقادات از بهشتی با پیروزی انقلاب و تشکیل حزب جمهوری اسلامی بالا گرفته بود؛ «به محض اینکه به انقلاب نزدیک شدیم و بحث تشکیل گروه مطرح شد، حملات آغاز شد. من هیچ جایی ندیدم که منتقدان ایشان بگویند آقای بهشتی فلان حیله را به ما زد یا فلان کار را در برابر ما انجام داد یا چرا فلان حرف را زد. فقط می گویند ایشان می خواست سلطه داشته باشد و برای همین حزب درست کرد.»

منطق گفت وگو؛ منطق سلاح

شهید بهشتی اما از دو دهه قبل به فکر ایجاد سازمانی سیاسی برای نیروهای مسلمان مکتبی بود. او سرانجام یک هفته بعد از پیروزی انقلاب با تاسیس حزب جمهوری اسلامی رویای خود را تحقق بخشید. دبیرکل حزب جمهوری اسلامی عضو شورای انقلاب و حائز بیشترین آرای خبرگان قانون اساسی در شهر تهران بود و از همین رو مخالفانش او را به قدرت طلبی متهم می ساختند.شهید بهشتی به روایت برخی منتقدانش اهل منطق و گفت وگو با مخالفان بود. چنان که دکتر پیمان می گوید؛ «به هر حال آقای بهشتی با خیلی های دیگر متفاوت بود. ایشان به گفت وگو و تحمل عقیده مخالف اعتقاد داشت و در گفت وگو لااقل پایبند به استدلال بود و نظر مخالف خود را می شنید و تحمل می کرد.» به روایت مهندس بازرگان «مرحوم بهشتی واقعاً فرد مدیری بود و نسبت به دیگران، زبان ما را بهتر می فهمید که می گفتیم کار باید نظم داشته و معلوم باشد که چه کسی رئیس و مسوول باشد و تصمیمات باید به رای گذاشته شود. جریان ما در آن جمع- شورای انقلاب- بیشتر با مرحوم بهشتی و مرحوم مطهری کنار می آمد.»

به همین رو بود که شهید بهشتی در سال 60 طرحی برای مناظره با گروه های مارکسیستی ارائه داد و در برنامه های تلویزیونی با سران گروه های مارکسیست همچون نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده و مهدی فتاپور عضو مرکزی چریک های فدایی خلق به مناظره نشست. مناظره هایی که با وجود گذشت سه دهه همچنان ضرب المثلی برای آستانه تحمل و مدارا با مخالفان در نظام جمهوری اسلامی است. با این وجود مخالفان شهید بهشتی معتقد بودند او پیش از انقلاب اسلامی در خصوص قائل شدن نقشی ویژه برای روحانیت در اداره امور کشور اصراری نداشت اما پس از انقلاب با این استدلال که مردم این گونه می خواهند بر نقش پررنگ روحانیت در اداره امور کشور تاکید داشت. بهشتی البته بعد از فضای رادیکالیزه شده پس از تسخیر سفارت امریکا مجبور بود میان بازرگان و جوانان مکتبی یکی را برگزیند، که دومی را برگزید.

در محاصره مخالفان لجوج

دکتر بهشتی در آستانه انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری کاندیدای حزب جمهوری بود؛ مساله یی که با منع صریح امام مبنی بر عدم رئیس جمهور شدن یک فرد روحانی منتفی شد. با این وجود بنی صدر لجوج ترین مخالف شهید بهشتی معتقد بود؛ «ایشان خود می خواست رئیس جمهور شود و چون امام اجازه نداد می خواهد رئیس جمهوری آلت دست خود سرکار آورد.»

بنی صدر از همان دوران پیش از انتخابات ریاست جمهوری شهید بهشتی را مسوول اصلی هر آنچه علیه او منتشر می شد یا اتفاق می افتاد، می دانست. او این تفکر را تا زمان عزل و بعد از آن نیز داشت. بهشتی در سخت ترین روزها و درگیری ها نیز همواره از بنی صدر با عنوان برادرم بنی صدر نام می برد. شایعات مخالفان و تخریب ها ضدبهشتی در ماه های آخر عمر او به گونه یی کم نظیر و از سوی گروه های نزدیک به رئیس جمهور ساماندهی می شد. بهشتی اما در آخرین گفت وگوهای خود بر این نکته پای می فشرد که روزی مشخص خواهد شد این تخریب ها چگونه و با چه هدف هایی انجام گرفته است. فرجام شهید بهشتی، روحانی که به اعتراف بسیاری از منتقدان و مخالفانش از میدان نقد و گفت وگو گریزان نبود، آن بود که به دنبال دوره یی طولانی از ترور شخصیت و شایعه سازی به دست مخالفانش ترور شود؛ مخالفانی که بهشتی همواره باب گفت وگو و مدارا با ایشان را گشوده می دانست.

اعتماد به نفس
شهید دکتر بهشتی از این حد اعتماد به نفس برخوردار بود که خود را در یک گفت وگوی منطقی بازنده نمی دانست و بر این اعتقاد بود که افراد مذهبی باید افرادی منطقی و استدلالی باشند. به همین دلیل مخالفان ایدئولوژیکی همچون سران گروه های چپ را به تلویزیون برد و با آنها به مناظره نشست. بهشتی از لجوج ترین مخالف سیاسی خود یعنی بنی صدر همواره با عنوان «برادرم بنی صدر» یاد می کرد، تا چهره یی بی همتا از سلوک با مخالفان را برای آینده نظام جمهوری اسلامی به یادگار نهد.
نگاهی به رویکرد سیاسی فرهنگی شهید بهشتی
دو مشکل اساسی ما

مهدی غنی

شهید بهشتی از جمله روحانیونی است که هویت سیاسی اش به مبارزات ملی شدن نفت برمی گردد. ضمن اینکه از جمله روحانیونی بود که بعد از پیروزی انقلاب که فضای خاص مذهبی برجامعه حکمفرما شده بود این سوابق و مواضع خود را نه تنها پنهان نمی کرد بلکه با افتخار از آنها یاد می کرد. او خود درباره ریشه مبارزاتش چنین گفته است؛ «شروع به کار مبارزات اجتماعی من به سال 1329 مربوط می شود. سال شروع مبارزات مردم ما در نهضت ملی کردن صنعت نفت. طلبه جوانی بودم، سری پرشور، علاقه مند به مبارزات اجتماعی و در آن موقع ها بین روحانیت و معممین اصولاً این نوع گرایش ها بسیار کم بود. بود ولی کم بود. در حد شرکت در میتینگ ها، تظاهرات و اینها بود. در سال 1331 در جریان حکومت چهارروزه قوام السلطنه از این بالاتر بود. من در برانگیختن مردم برای اعتصابات و ایراد سخنرانی در تحصن آنها شرکت کردم.»1

جمع بندی شکست

نهضت ملی سرانجام با توطئه ها و دسیسه هایی که علیه آن صورت می گرفت با کودتای انگلیسی و امریکایی سرکوب شد. در دوران شکست و ضربه معمولاً رسم بر این است که کمتر نیرویی به جمع بندی و ریشه یابی شکست مبادرت می ورزد بلکه همه از خود رفع مسوولیت کرده و گناه عدم توفیق را به گردن رقیب می اندازند. چنان که در مورد کودتای 28 مرداد هم شاهد چنین رفتارهایی بودیم. هنوز هم بعد از گذشت سال ها از آن دوران جریان هایی هستند که به جای یک جمع بندی علمی و جامعه شناختی از آن شکست، ماجرا را در حد دعوای دو شخص دکتر مصدق و آیت الله کاشانی تقلیل داده و می کوشند گناه را به گردن یکی از این دو بیندازند و خود و جریان وابسته به خود را تبرئه کرده و منزه جلوه دهند. اما شهید بهشتی هیچ گاه در دام این دوقطبی سازی های کاذب نیفتاد. او خود اعلام می دارد به جمع بندی و ریشه یابی کودتا مستقل پرداخته و به ریشه های بنیادی تر و اصلی تر ضربه توجه کرده است. او که در زمان کودتا 25 سال بیشتر نداشت براساس همین دریافت به اقدام عملی نیز می پردازد؛ «پس از کودتای ننگین 28 مرداد جمع بندی کردیم که چرا این نهضت به پیروزی نینجامید و در این جمع بندی متوجه شدیم که دو کمبود اساسی داریم؛ یکی ساخت ایدئولوژیک و سیاسی و دیگری کادرها. در آن موقع این طور به ذهن من رسید که برای ساختن کادرها یک واحد نمونه فرهنگی به وجود بیاوریم و در آنجا نوجوان ها را آن طور که فکر می کنیم بسازیم و در قم دبیرستان دین و دانش را به همین منظور تاسیس کردم، درست با همین فکر. در همان سال های خفقان من در کلاس های این دبیرستان یک ساعت بحث آزاد گذاشته بودم و در دوره دوم خودم عهده دار بحث ها بودم. بحث ها رنگ اسلامی و شکل اسلامی و محتوای سیاسی اسلامی داشت. البته در آن خفقان این کارها در حد امکان باید به شکلی انجام می گرفت که قابل دوام می بود. در سال 39 یا 40 اقدام کردیم برای ایجاد یک کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان در قم و اولین مجمع هماهنگ کننده و نزدیک کننده روحانی و دانشجو که پیوندشان مبارک بود و چون مبارک بود دارند امروز آن را به هم می زنند.»2

دو نگاه و دو اسلام

همچنان که بعدها دیدیم در جامعه ما گرچه به لحاظ عرفی اکثریت مسلمانند اما دیدگاه و جهت گیری های اجتماعی و سیاسی بسیار متفاوتی درمیان آنها وجود دارد. کمااینکه بعد از انقلاب شاهد بودیم همین نحله ها رودرروی هم ایستادند. این نگاه های متفاوت قبل از انقلاب نیز وجود داشت. مرحوم بهشتی خاطره یی از همان مدرسه یاد می کند؛ «یک استاد دانشگاه، مسلمان از نظر اعتقاد ولی دارای اسلام سنتی نه اسلام ستیز و جهاد، آمده بود به قم و شرکت کرده بود در جلسه؛ استاد شیمی بود. آمد نشست پهلوی من و دید در این جلسه علیه سلطان حرف زده می شود. البته با امکانات آن روز، یعنی فهمید داریم چه می گوییم. گفت شما چطور تحت عنوان کانون اسلامی این کارها را می کنید؟ مگر این حدیث را نخوانده اید که هرکس با سلطان زمان در بیفتد خونش هدر است؟ گفتم این اسلام شماست. اسلام ما این است که افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان جائر. بالاترین جهاد این است که انسان در برابر یک صاحب قدرت ستمگر متجاوز بایستد و حق را بگوید.»3

او در همان سال ها به تبیین و ترویج این اندیشه آزادیخواهی می پرداخت و می کوشید تفکرات متحجر و واپسگرایانه را نقد و اصلاح کند.

بعد از رحلت آیت الله بروجردی در سمیناری که انجمن های اسلامی دانشجویان پیرامون مسائل روز و مساله مرجعیت برگزار کردند و در آن جمعی از اندیشمندان اسلامی دیدگاه هایشان را توضیح دادند، شهید بهشتی نیز به نقد تفکرات سنتی درباره روحانیت پرداخت و دیدگاه خود را چنین بیان کرد؛ «در اسلام همه مردم در برابر کلیه قوانین و دستگاه های قانونی برابرند. هر کس از هر طبقه و دارای هر شغل و مقام و منصب باشد مشمول کلیه قوانین هست. قوانین اسلام و دستگاه های قضایی و اجرایی آن شغل و مقام و مزایای فردی نمی شناسد. رئیس حکومت با یک فرد عادی، مالک عمده با کشاورز، کارفرمای بزرگ با کارگر ساده، عالم و جاهل، مرجع تقلید و مقلدان او، شاه و رعیت و ... همه در برابر قانون و مجریان آن یکسانند. در دادگاه ها و سازمان های دیگر حکومتی حتی انجام تشریفات خاص برای اشخاص ممنوع است. در دادگاه باید جای طرفین دعوی و طرز صحبت قاضی با آنها کاملاً مساوی باشد، اگرچه یکی از آن دو فرمانروای مسلمین و دیگری یک فرد معمولی باشد. مالیات های اسلام عمومی است و هیچ کس به هیچ عنوان از پرداخت مالیات معاف نمی شود...»4

سال 41 که مبارزات روحانیت شروع شد شهید بهشتی نیز از فعالان این حرکت بود. بر همین اساس و سوابق قبلی اش ساواک وی را مجبور کرد از قم خارج شود و به تهران بیاید. در جریان این اعتراضات عده یی از جوانان مذهبی تشکیلاتی جدید سازمان دادند که جمعیت هیات های موتلفه نام گرفت. آنها از امام خمینی خواستند نماینده یی روحانی معرفی کند تا بر جنبه های مذهبی کار آنها نظارت داشته باشد. یکی از روحانیون معرفی شده دکتر بهشتی بود. بعد از ماجرای قتل منصور نخست وزیر شاه پس از تبعید امام خمینی و دستگیری اعضای جمعیت موتلفه بیم آن می رفت که مرحوم بهشتی نیز به عنوان کسی که فتوای این اقدام را داده است دستگیر شود. در همین دوران مساله فعالیت های اسلامی در هامبورگ آلمان مطرح شد و ایشان از افراد مورد نظری بود که به آنجا اعزام شود. با وساطت یکی از مراجع از گذرنامه ایشان رفع مانع شد و ایشان به مدت پنج سال به آلمان رفت. با تلاش های او مرکز اسلامی هامبورگ در آن دوران نضج گرفت و تبدیل به پایگاهی برای فعالیت های فرهنگی و مذهبی شد. بسیاری از دانشجویان و فعالان سیاسی و مذهبی که به خارج کشور می رفتند سری به این مرکز می زدند. در این مدت ایشان به ایران بازنگشت چرا که احتمال می داد او را ممنوع الخروج کرده و برایش مشکلات امنیتی ایجاد کنند.

پس از پنج سال که به ایران بازگشت همین اتفاق افتاد و دیگر نگذاشتند برگردد. اما گویا نقش ایشان در ماجرای سیاسی قبلی برای ساواک چندان روشن نشده بود.

کتاب های درسی

در این دوران دو زمینه فعالیت برایش مطرح شد؛ یکی تدریس در دانشگاه و دیگری برنامه ریزی و تهیه کتاب های دینی برای دانش آموزان.شهید بهشتی این دومی را ترجیح داد. او این کار را با همراهی شهید دکتر باهنر و دکتر گلزاده غفوری عهده دار شد. این تصمیم را چنین توضیح داده است؛ «یک روز به دوستان گفتم اسلام جهاد را به مدارس می بریم از طریق کتاب، جزوه های قرآن و کتاب های تعلیمات دینی. اسلام مکتب زندگی را، نه اسلامی که کنار زندگی است نه، اسلامی را که راه زندگی است از این طریق به مدارس می بریم.»

او در ادامه همان جمع بندی که از کودتای سال 32 داشت و نیاز جامعه را به داشتن یک تفکر مدون و کادرسازی در آن مسیر دریافته بود، این تصمیم را گرفت. این روحانیون نواندیش کتاب هایی برای تعلیمات دینی مدارس تدوین کردند که از چنان کیفیتی برخوردار بود که حتی گروه های سیاسی مذهبی برای آموزش نیروهای خود از آنها استفاده می کردند. اما اینکه چگونه در درون آن سیستم، چنین کاری صورت گرفت از هوشیاری تدوین کنندگان و شرایط خاص زمانی ناشی می شد. کتاب های درسی پس از تدوین در مرحله نهایی توسط شورای عالی آموزش و پرورش کنترل می شد و سپس برای چاپ و توزیع می رفت. برای این کار باید در اردیبهشت ماه کتاب ها به سرانجام می رسید تا مهلت کنترل باشد و در تیرماه برای چاپ برود که اول مهر به دست دانش آموزان برسد.شهید بهشتی و همراهانش تدوین این کتاب ها را تا تیرماه به درازا می کشانند تا مهلتی برای کنترل نباشد. به این ترتیب فرصت چندانی برای اظهارنظر و کنترل نمانده و کتاب ها برای چاپ می رفت. بهشتی؛ «درست پس از اینکه آخرین کتاب را برای چاپ داده بودیم ساواک شاه خبر شد که ما چه کار کرده ایم. گزارش های زیادی رسیده بود که در شهرهای شمال جوان ها می آیند برای بچه ها و برای مردم در مساجد و جاهای دیگر یک چیزی را می خوانند که خیلی مهیج است. وقتی می آوریم می بینیم می گویند ما کاری نکرده ایم، ما متن کتاب های تعلیمات دینی را خوانده ایم.»

گزارش های مختلف از گوشه و کنار کشور نشان می دهد کتاب های درسی که هم رسمی است و هم در دسترس همه است خود مبلغ اسلام مبارزی شده است که در مقابل حاکمیت قرار دارد. جوان های مبارز در شهرهای مختلف از این کتاب ها الهام می گیرند و در مجموع این کتاب ها به جای تثبیت پایه های دستگاه حاکم، به تقویت بنیه مبارزان می پردازد. ساواک نسبت به مساله حساس می شود و به این نتیجه می رسد که خود وارد عمل شود. اداره یی در آموزش و پرورش ایجاد می کنند به نام اداره ملی و میهنی و کارشناسانی را مامور می کنند که به بازخوانی این کتاب ها بپردازند و اشکالات آنها را مشخص کنند. کارشناسان زیر بخش اعظم کتاب تعلیمات دینی دوره راهنمایی خط می کشند و نظر می دهند این مطالب باید حذف شود و تغییر یابد.

مرحوم بهشتی، باهنر و گلزاده غفوری که مسوول این کار بودند مقاومت می کنند و زیر بار نظر این کارشناسان مامور نمی روند. این کشمکش به زمانی می رسد که حرکت مردم شتاب پیدا کرده و زمینه های انقلاب نمایان شده و توانایی رژیم کم شده بود و دیگر نمی توانست در این گونه موارد فشار بیاورد. آن کتاب ها هنوز هم از کتب درسی موجود محتوای غنی تری دارد.

مساله مهاجمان خودسر

یکی از مسائل مورد مناقشه و چالش برانگیز در سال های اول انقلاب برخورد با گروه های سیاسی بود. گروه های مختلف سیاسی منتقد نظام میتینگ یا راهپیمایی برگزار می کردند یا بساط کتابفروشی برپا می کردند. در مقابل عده یی با لباس شخصی به مراسم و تجمعات آنها حمله کرده و با چوب و چماق آنها را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. این عمل موجب تحریک هواداران آن گروه ها شده و در تشدید مخالفت شان با نظام بسیار موثر بود. سران این گروه ها که جریان مقابل خود را یک مجموعه یکپارچه و متمرکز و توتالیتر تصویر کرده و همه چیز را ناشی از راس آن برمی شمردند، این حملات و برخوردها را به حساب مسوولان عالی رتبه از جمله شهید بهشتی می گذاشتند. هواداران نیز با بیان این جمله ساده که اگر مخالفند چرا جلوگیری نمی کنند تبلیغات سران خود را به راحتی می پذیرفتند و راس همه سرکوب ها و مشکلات را حزب جمهوری اسلامی و در راس آن شهید بهشتی معرفی می کردند. غافل از آنکه در همان حزب جمهوری اسلامی چند جریان کاملاً متفاوت وجود داشت که بعدها آشکار و علنی شد. اما در آن زمان نوک حمله را متوجه سران حزب می کردند.

در اغلب سخنرانی ها و مناظرات این پرسش مطرح می شد که چرا از حمله این مهاجمان به مراسم گروه های سیاسی جلوگیری نمی کنید؟ مرحوم بهشتی همواره بر بحث و مناظره آزاد و گفت وگو میان طرفین مخالف تاکید می کرد و آن را راه حل اختلافات سیاسی موجود می دانست. ایشان در پاسخ به یکی از معترضان مساله را می شکافد و موضع خود را چنین توضیح می دهد؛ «بسیار خوب، خود این یک مشکل و یک درد. گروه ها می خواهند میتینگی داشته باشند، تظاهراتی داشته باشند، سخنرانی داشته باشند و گروه های دیگر مزاحمت می کنند، مانع می شوند و برهم می زنند. این یک درد است. این اولین نتیجه این بحث. شما آزادانه می گویید و مطرح می کنید و بعد دنبال می کنیم ببینیم چه راه حلی برای این باید پیدا کرد. راه حلی اگر در حد این باشد که ما به مردم چه می گوییم ما در طول این مدت در هر فرصتی این نظر را اعلام کرده ایم، چه در بحث های ایدئولوژیک، چه در بحث های سیاسی، چه در مصاحبه ها، روی این نکته تاکید کرده ایم که ای برادر و خواهر، به خصوص ای مسلمان متعهد آگاه باش، احترام به آزادی اندیشه و آزادی انتخاب از اصول اسلام است. باید این آزادی ها را محترم بشماریم. اگر به راستی مسلمانی و از روی تعصب دست به تعرض می زنی، صمیمانه به تو می گوییم نکن، درست نیست و اگر دیگران برای خدشه دار کردن چهره تابناک اسلام به نام اسلام دست به این کار می زنند همکاری کن تا جلوی آنها را بگیریم. اگر به گفتن ما است در طول این مدت مکرر گفته ایم، نوشته ایم، یا گفته هایمان به صورت نوشته پخش شده است.

خوب یادم می آید دو ماه، دو ماه و نیم قبل از پیروزی 22 بهمن به دنبال یک راهپیمایی بزرگ از همان راهپیمایی هایی که قبل از پیروزی داشتیم، خبر دادند یکی از گروه های مارکسیست بنا دارد از حدود دروازه قزوین به سمت شمال یک راهپیمایی داشته باشد و ممکن است افراد یا گروه هایی مانع این راهپیمایی شوند. این خبر به روحانیت مبارز رسید. به من اطلاع دادند، تلفن کردم به یکی از آقایان ائمه جماعت متنفذ و محبوب آن منطقه. گفتم یک چنین خبری داده اند. من نمی دانم درست است یا نه، این خبر یک مسوولیت می آورد ولو احتمالاً صحیح باشد می خواهم شما قبول مسوولیت کنید، بلندگویی دستی بردارید با یک ماشین همراه این گروه راهپیمایان مارکسیست حرکت کنید. هر جا دیدید کسی متعرض اینها می شود با بلندگو اعلام کنید اینها از ما نیستند و مانع بشوید و ایشان آن روز این کار را کرد و همراه اینها آمد تا شمال. اگر بستگی دارد به آنچه از دست ما ساخته است، ما این طور گفته ایم و این طور عمل کرده ایم و اگر می بینید حتی با گفته ما و گفتن ما مشکل باز نمی شود، خب برادر، پس یک مشکل اجتماعی است. باز هم باید در یک بحث آزاد یا تبادل نظر همگامی آور برای این خواسته مشترک بتوانیم بگوییم و بشنویم و چه بهتر که این در برابر جمع مردم باشد. برای اینکه روشنگری عمومی، آگاهی بخشی عمومی یکی از راه های تاثیر و اثر گذاشتن روی افکار مردم است برای پیشگیری از اینها.»

اما از آن سو گروه های مخالف دم به دم تبلیغ می کردند که این حرف ها چاره کار نیست و باید به طور فیزیکی جلوی این مهاجمان گرفته شود. در غیر این صورت مشخص می شود ادعاهای سران حزب ظاهرسازی است. مرحوم بهشتی در ادامه بحث خود به این نکته هم اشاره دارد؛ «راستی شما ترجیح می دهید که جلوی این کارها همیشه با قدرت و با سلاح گرفته شود؟ یا ترجیح می دهید با جهت دادن و اثر گذاشتن روی اندیشه ها و هدایت آنها جلوی این کارها گرفته شود؟ کدام بهتر است؟ هدایت. بنابراین کمک کنیم به این هدایت و آیا بحث آزاد پیرامون این مسائل نقش هدایت و روشنگری اش کم است؟ بنابراین باز هم در همین جهتی که سوال کننده مطرح کرده اند ما می توانیم از بحث و تبادل نظر همکاری آور از یک سو و روشنگری از سوی دیگر به شناخت علل و عوامل این مشکل و یافتن راه حل و شناخت ریشه دارتر این درد و یافتن درمان اصلی یا درمان های اصلی موفق شویم.»

فضای تقابل

اما توصیه مرحوم بهشتی به نگه داشتن فضای آزاد و ادامه بحث و گفت وگو برای دو دسته مطلوب نبود. آنها که در فضای آزاد حرفی برای گفتن نداشتند و حاکمیت خود را در فضای بسته و محدود می دیدند. سران برخی گروه های سیاسی مفتون تعریف و تمجید اطرافیان خود شده بودند و گمان می کردند در یک نبرد رودررو طرف مقابل شان بازنده خواهد بود. بنابراین بدشان نمی آمد فضا به سمت خشونت برود و جامعه دوقطبی شود.

در مقابل آنها جریان هایی که آگاهانه یا ناآگاهانه فضای آزاد را به نفع خود و منافع خود نمی دیدند نیز بر همین بستر تاکید داشتند. در همان زمان در میان نیروهای به ظاهر مدافع نظام و انقلاب بودند کسانی که بهشتی را التقاطی و منحرف می شمردند و از قدرت گرفتن او و همفکرانش بیم داشتند. در هفتم تیرماه که بسیاری از نیروهای کارآمد تحصیلکرده جمع شده بودند و مرحوم بهشتی با آنها جلسه داشت تا برای آینده نظام و ارتقای کارآمدی هم اندیشی کنند انفجاری مهیب تهران را لرزاند و با شهادت ده ها تن از نیروهای دلسوز کشور، پایه های دموکراسی و آزادی را که با سختی و مرارت تا آن روز برپا مانده بود تخریب کرد.



پی نوشت ها؛------------------------------

1- پاسخ به سوالات، حزب جمهوری اسلامی، گفتار شماره 14، ص13

2- همان، ص 14

3- همان، ص15

4- بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، جمعی از نویسندگان، شرکت سهامی انتشار، سال 1341، صص140 و 141

http://www.etemaad.ir/Released/88-08-03/307.htm