صدای سرفه های پیرمرد در سینه خسته تاریخ...

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- به بهانه «مناسبت» ها نوشتن هم آسان است و هم دشوار. آسان به این خاطر که در رسانه های مختلف و طی سالیان از فرط تکرار، کلیشه شده ودشوار به این سبب که نخواهی آن کلیشه ها را تکرار کنی و در نگاه رسمی محدود بمانی.

چنین است که در نگاه مردمان، رجایی تنها با ساده زیستی و یک چند «دست فروشی» برای امرار معاش معرفی می شود و درباره تحمل شاق ترین شکنجه ها که هاشمی رفسنجانی را از اعدام رهانید و جمعی از چهره های بعدا مشهور را وامدار او ساخت کمتر گفته می شود.

امروز اما 19 شهریور است؛ سالروز درگذشت آیت الله سید محمود طالقانی. او نیز در نگاه رسمی بالاترین شأنی که داشته همانا عنوان اولین امام جمعه تهران پس از پیروزی انقلاب است و حتی به لقبی که امام خمینی بدو داد کمتر پرداخته می شود؛ ابوذر زمان.
 
طالقانی اما در یاد نسل انقلاب همان طالقانی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در پوستری که  یکی از نهادهای تازه تاسیس منتشر کرد این گونه معرفی شد: « و ظلمت شب از این سه تن بگریخت » و در کنار تصویر امام خمینی و دکتر علی شریعتی نقشی از آیت الله طالقانی هم نشست.


طالقانی را این نویسنده با کتاب «مالکیت در اسلام» می شناسد که نویسنده را با عنوان « الامام محمود الطالقانی» معرفی کرده بود و با مسجد هدایت که بیشتر در آن نبود ، چون گرفتار حبسی از پی حبسی دیگر می شد.

نسل انقلاب، اسلام را با قرائت طالقانی می شناخت و چتر او همه را پوشش می داد. برخی از روزنامه ها شیطنت می کردند و جایگاه او را در انقلاب همسنگ امام خمینی توصیف می کردند و حتی یک بار تعبیر « دو رهبر» را درباره او به کار بستند ولی او هرگز حاضر نشد در عرض امام مطرح شود و تا پایان در طول حرکت کرد.

طالقانی را با آن صدای خس خس سرفه ها، با آن سیگارت هما فیلتر دار، با آن نشستن بر روی زمین در مجلس خبرگان قانون اساسی، با نهیبی که در نماز جمعه زد و گفت «می دانم چرا با شورا مخالف اید» و با آن سیمای مهربان و سینه بی کینه که از پی سال ها مشقت هیچ انتقامی را بروز نمی داد.


طالقانی را پس از انقلاب با برنامه تلویزیونی «با قرآن در صحنه» می شناسیم  و با این که تکرار آن به مناسبت های مختلف امکان پذیر است اما کمتر از شبکه های مختلف رادیویی و تلویزیونی شاهد هستیم.


یاد طالقانی تنها نباید به بهانه برگزاری اولین نماز جمعه یا درگذشت او باشد. در سالگرد انقلاب نیز مناسبت دارد یا به بهانه اتفاقات دیگر نیز می توان از او یاد کرد.

تا پیش از ارتحال امام خمینی تاریخ ایران تشییع جنازه ای به شکوه وداع با پیکر طالقانی به خود ندیده بود. چندان که مراسم تدفین در روز نخست امکان پذیر نشد و به روز بعد موکول شد.


 این آیین چنان همه را تحت تاثیر قرار داد که امام خمینی خود درباره آن چنین گفتند: « شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه می‌کردند، عشق بازی می‌کردند، می‌بوسیدند، حمله می‌کردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را می‌بوسیدند؛ چرا می‌بوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! ... به همان انگیزه‌ای که ضریح ائمه اطهار و بزرگان ما را می‌بوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند...»-[ صحیفه نور، ج9 ص 534]

از جفاهایی که در حق طالقانی شد یکی این بود که گروهی که بعدتر با سلاح در مقابل نظام قرار گرفت عنوان «پدر» را برای او به کار می بستند و مانع از این شدند که دیگران با طیب خاطر بتوانند طالقانی را «پدر» خطاب کنند حال آن که فارغ از انگیزه آنان و نپسندیدن اطلاق عنوان مذهبی کاتولیک ها برای یک روحانی شیعه، طالقانی را همچنان می توان با واژه «پدر» توصیف کرد.

34 سال از خاموشی آیت الله سید محمود طالقانی می گذرد و همچنان یاد او تازه است و تجربه هم نشان داده هر شخصیت سیاسی و مذهبی که کوشیده مانند او جامع نگر باشد و اقشار مختلف را پوشش دهد و محدود به روحانیت نماند محبوبیت و مقبولیت عمومی به دست آورده هر چند که همچنان تکرار ناپذیر به نظر می رسد.

نسل امروز بیش از هر زمان دیگری به آشنایی با چهره هایی چون طالقانی نیاز دارد وگرنه مرگ، حق است و هر نفسی آن را می چشد و به جای مرثیه سرایی برای مرگ باید از شیوه  زندگی گفت.


طالقانی با بطن و متن جامعه رابطه داشت و قهرمان ملی - تختی - سراغ او می رفت . طالقانی درعین مصدقی بودن به نواب صفوی پناه می داد و خود را در مرزبندی های سیاسی و در قالب های تنگ محدود نمی کرد. قرآن را به زبان ساده تفسیر می کرد و همراه با «عدل» از «قسط» هم سخن می گفت.
 
طالقانی امام جمعه تهران شد و نماز جمعه را اقامه کرد اما این تنها یک وجه از شخصیت مردی بود که در جوانی و مقارن با دوران رضاشاه وقتی دید پاسبانی عمامه از سر طلبه ای برمی دارد با شجاعت تمام ایستاد و در عین حال دردایره تعلقات صنفی باقی نماند. از طالقانی که می گوییم از پدر او – سید ابوالحسن – نیز بگوییم.  روحانی مردی که از تعمیرکاری ساعت ارتزاق می کرد.

سید محمود طالقانی با همه شهرت و محبوبیت اما همچنان ناشناخته است و سالمرگ او بهانه ای  و فرصتی برای بیان برخی نکات کمتر گفته شده درباره اوست تا شهر به یاد آورد که در آن روز تاریخی در شهریور 1358 کمتر کسی در خانه ماند و  مردمان پیکر پیرمرد را بدرقه کردند. 9 ماه قبل گروهی از همین مردم به استقبال او رفته بودند که از زندان آزاد شده بود...

http://www.asriran.com/fa/news/295069/%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%81%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AE%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE

سنگ قبرهایی که شاید ندیده باشید

مجله مهر: این مزارها را شاید کمتر کسی بشناسد. مزار سردارانی که نام و رشادت هایشان در تاریخ ایران ثبت شده است. اما سنگ قبرهایشان در گمنامی خاک می خورد.

انگلیس ها هنوز از نام او می ترسند. نامی که روزی بر اندام استعمارگران و متجاوزان انگلیس، لرزه می انداخت. «رئیسعلی دلواری» نماد مقاومت مردم جنوب ایران است. رهبربزرگ نهضت مقاومت مردم جنوب ایران دربرابر استعمارگران و سرداری که نام «دلیران تنگستان» را برای همیشه جاودانه کرد و خاک جنوب ایران ، رشادتهای او و همرزمانش را خوب به یاد دارد. کسی که 12 شهریور ماه سالروز شهادتش به نام « روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس» نام گذاری شد. اما شاید کمترکسی بداند که مزار این سردار بزرگ و نامی ایران، جایی به غیر از بوشهر و دلوار و حتی خاک ایران است.

رئیسعلی دلواری اما تنها کسی نیست که مزارش، ناآشنا و غریب است. شاید سالروز شهادت این سردار بزرگ ایرانی بهترین بهانه باشد برای پرداختن به سرداران بزرگی که مزارشان بی نشان و غریب افتاده است.

دلاور دلوار ، غریب عراق

«خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آن ها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراطوری بریتانیای کبیر است.» این، پاسخ رئیسعلی به نامه تهدیدآمیز بریتانیایی ها بود. انها رئیسعلی و یارانش را تهدید کرده بودند که :«چنانچه بر ضد دولت انگلستان قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ می نماییم، در این صورت خانه هایتان ویران و نخل هایتان را قطع خواهیم کرد.»

رئیسعلی دلواری فرزند رئیس محمد، کدخدای ده دلواربود که در سال 1299 هجری قمری متولد شد. او درعصر مشروطیت جوانی بیست و چهارساله، بلند همت، شجاع، در صدق و وفا بی مانند بود. اگرچه سواد کامل و معلومات کافی نداشت، اما پاکی سرشت و صفات حمیده او طوری بود که زبانزد خاص و عام بود. رئیس علی بعد از این که قوای اشغالگر انگلستان بوشهر را به تصرف خود درآوردند با شجاعتی وصف ناپذیر به مقابله پرداخت و شکست سنگینی بر قوای انگلستان وارد کرد و در حین مبارزه با دشمنان اسلام و ایران، از پشت مورد هدف گلوله یکی از سربازان خائن خود قرار گرفت و در منطقه تنگک صفر، در بیست و سوم شوال1333 هجری قمری به شهادت رسید.

پیکر او را ابتدا در نزدیکی امامزاده ای در روستای «کله بند» به خاک سپردند. اما از انجا که رئیسعلی وصیت کرده بود، او را در نزدیکی بارگاه مولایش حضرت علی(ع) دفن کنندف پیکر او به قبرستان وادی السلام شهر نجف در عراق منتقل و انجا به خاک سپرده شد . جایی که شاید حتی کمتر کسی از زائران ایرانی عتبات عالیات هم از آن باخبر باشند.

سرداری که مزارش انباری شد

مشتریان بازار تهران شاید هرگز ندانند مسیری که بارها آن را طی کرده اند و امامزاده ای که از کنارش گذشتنه اند، پیکر کسی را در خود جای داده که روزگاری  «شمشیرزن ترین جنگجوی شرق» بود. «لطفعلی خان زند» جوان شجاع و دلاور ایرانی که آخرین پادشاه سلسله زندیه در ایران بود، تبحر خاصی در شمشیر زنی داشت. لطفعلی خان از مدود پادشاهان عادل و محبوب ایران بود که  در زمان صدارتش، خدمات بزرگی برای توسعه و پیشرفت ایران انجام داد.لطفعلی خان زند مردی  راستگو، جوانمرد ،صریح اللهجه و دارای اراده قوی بود. اصفاتی که او را بیشتر از همه، شبیه به کریم خان زند می کند. او همانند کریم خان زند خوش خلق و دادگستر و نیک فطرت و با ترحم و نوع پرور بود و می گفت:«نمی توانم چهره ای اندوهگین را ببینم و نمی توانم تحمل کنم که من سیر باشم وهم نوع من گرسنه.». گفته می شود او در مشرق زمین اولین کسی بود که به فکر تاسیس نوعی بیمه اجتماعی افتاد که البته عمرش کفاف عملیاتی کردن این فکر را نداد.

لطفعلی خان زند، سرانجام با خیانت «حاج ابراهیم خان کلانتر» حاکم شیراز و در حالی که پس از ساعت ها جنگ تن به تن و دلاورانه، غرق در خون بود، به اسارت آغامحمدخان قاجار افتاد و به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسید. پیکر او رادر امامزاده زید تهران دفن کردند. جایی که حالا بخشی از بارار بزرگ تهران است و کمتر کسی از آن اطلاعی دارد. چندوقت پیش گزارش هایی منتشر شد که نشان می داد اتاقی که مزار لطفعلی خان زند در آن قرار دارد، تبدیل به انباری شده است.

برای یافتن آدرسی از آرامگاه و آستان مقدس در ورودیهای مختلف بازار هیچ تابلو و علامتی وجود ندارد و تنها منابع آدرس یابی مغازه داران و ساکنین آن منطقه هستند که باید به آدرسهای آنها اعتماد کرد.پس از گذر از چندین پیچ و راسته در بازار تهران تابلویی در جوار محل مورد نظر نصب شده که نشان می دهد که امامزاده زید(ع) در کجا قرار گرفته و به غیر از این تابلو که در جوار آستان نصب شده دیگر هیچ تابلوی دیگری از امامزاده یا حتی آرامگاه لطفعلی خان زند در طول بازار یا نصب نشده یا در انبوهی از جمعیت قابل مشاهده نیست.

آرامگاه لطفعلی خان زند نیز در گوشه ای از محوطه امامزاده واقع شده اما گردشگران اجازه ورود به آرامگاه لطفعلی خان زند را ندارند چراکه در آرامگاه قفل شده و ورود به آن نیز با اجازه کتبی از میراث فرهنگی امکان پذیر است.



 

سردار ملی،جایی غیر از تبریز

شاید اگر الان ااز شما بپرسند مزار «ستارخان» درکجا قرار دارد، بی واسطه و بلافاصله ذهن تان به سمت تبریز برود. شهری که زادگاه «سردار ملی» بود و شروع نهضت مشروطیت از آنجا شکل گرفت. اما جالب است بدانید مزار ستارخان، جایی غیر از تبریز قرار دارد. 

زائران حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری ، جایی است که پذیرای پیکر یکی از رهبران قیام مشروطه در ایران بوده است. سردار رشید و شجاع اهل تبریز که خاطره مبارزاتش در تاریخ ایران ثبت شده و حالا در گوشه ای از صحن حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) آرمیده است. 

هرچند طی سالهای اخیر، نوادگان ستارخان تلاش کرده اند تا پیکر او را با کسب مجوزهای شرعی، از شهرری به تبریز منتقل کنند، اما تا به حال چنین اقدامی انجام نشده است و مزار سردار ملی و دلاور تبریزی، همچنان مهمان مردم شهرری و تهران است.


http://www.asriran.com/fa/news/294002/%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3

درباره افراد خطرناکی که منطقه را تهدید می کنند!

در سال 2005 و پس از پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و به عبارت بهتر پس ازکنترل باریکه غزه در ژوئن سال 2007 توسط حماس، در یک توافق مخفیانه میان این جنبش و اخوان مصر، تصمیم گرفته می‌شود که برخی از اعضای اخوان برای آموزش نظامی به غزه بروند و خود را برای روز مبادا آماده کنند.

به گزارش «تابناک»، در طرحی که در دوره مبارک ریخته شد، قرار بر آن بود تا اخوان کنترل کامل صحرای سینا را به دست بگیرد، اخوانی‌ها انبارهای بزرگ سلاح را در این منطقه تدارک دیدند و شروع به جذب هزاران نفر از ساکنان سینا کردند. دلیل عمده آنها برای انتخاب صحرای سینا:

1- داشتن عقبه نظامی مانند حماس.
2- اندک بودن نیروی نظامی مصری در این منطقه –حداکثر 1200 نفر و آن هم نیروی پلیس که سنگین‌ترین تجهیزات آنها تیربار و آر.پی.جی بود.
3- طبیعت سخت منطقه، شامل کوهستان‌های دور افتاده و بیابان‌های لم یزرع.
4- بزرگ بودن صحرای سینا، بیش از 60 هزار کیلومتر مربع، به اندازه امارات متحده عربی و یا همین خوزستان خودمان که کنترل آن را سخت می‌کرد.
5- وجود عشیره‌هایی با زندگی مسلحانه و قاچاق مواد مخدر.
6- هم مرزی با فلسطین اشغالی، دسترسی به دریای سرخ و شبه‌جزیره عربستان و ...

درباره افراد خطرناکی که منطقه را تهدید می کنند!
محمد عزت ابراهیم

اخوان با هم‌پیمانی با سازمان جهاد اسلامی ترتیبی داد تا در صورت لزوم صدها نفر از این افراد وارد منطقه سینا شوند، مرسی دستور داد بسیاری از زندانیان جریان سلفی از زندان آزاد شوند تا به صحرای سینا اعزام شوند. خود او دو هفته مانده به سقوطش، آنها را در ورزشگاهی جمع کرد تا اتحاد اخوان و سلفی‌های تندرو را اعلام کند.

اما شروع تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا و سرنگونی مبارک، همه نقشه‌های اخوان را تغییر داد. شروع جنگ در سوریه باعث شد تا صدها نفر از آموزش دیده برای نبرد راهی این کشور شوند که این مساله با پیروزی محمد مرسی روند تندتری به خود گرفت و تنها نیرویی بین 600 تا یک هزار نفر در این منطقه بماند که آنها نیز وظیفه محافظت از انبارهای سلاح را بر عهده داشتند.

پس از سرنگونی مرسی، روند بازگشت نیروهای نظامی آموزش دیده اخوان به صحرای سینا شدت گرفت و چند گروه از آنها با کمک ترکیه از سوریه خارج شدند و راهی مصر شدند و به همین دلیل دولت موقت مصر به شدت مسافران هواپیماهای مسیر ترکیه – مصر را به شدت کنترل می‌کرد و برای مدتی از ورود مسافر از سوریه ممانعت به عمل آورد.

درباره افراد خطرناکی که منطقه را تهدید می کنند!
خیرت الشاطر

در این میان القاعده مصر نیز وارد عمل شد و تعدادی از نیروهای خود را از لیبی و تونس فراخواند تا به کمک اخوان بیاید که تعدادی از آنها در درگیری‌های شهر قاهره به هلاکت رسیدند و همین افراد تصاویر بن لادن و ایمن الظواهری را بالا بردند و به صورت رسمی از مسلحانه شدن درگیری اخوان و دولت مصر خبر دادند.

مغز متفکر این اقدامات خیرت الشاطر معاون رهبر اخوان و محمود عزت رهبر فعلی و موقت اخوان بودند و مرسی در طول یک سال حکومتش تلاش کرد تا آنها رفتاری کنترلی داشته باشند. اولین اقدام آنها چند هفته پس از به قدرت رسیدن مرسی، حمله به نیروهای امنیتی مصر و کشتن تعدادی نظامیان در صحرای سینا بود. این اقدام بهانه‌ای شد تا مرسی علاوه بر برکناری رئیس سازمان اطلاعات مصر، برخی از ژنرال های مصری را هم برکنار کند و به زعم خود یک ژنرال آرام و وفادار را فرمانده ارتش کند.

درباره افراد خطرناکی که منطقه را تهدید می کنند!
در این تصویر که به نشست اخوان با حماس در 2011 بازمی‌گردد، علاوه خیرت الشاطر،
محمود عزت و محمد مرسی و چهره های کلیدی اخوان، خالد مشعل نیز دیده می‌شود

اکنون پس از سرنگونی مرسی، صحرای سینا جولانگاه القاعده و سازمان جهاد اسلامی شده است. ارتش مصر پس از دستگیری محمد الظواهری برادر ایمن الظواهری و رئیس سازمان جهاد اسلامی اعترافات مهمی از وی گرفته است که برخی از رسانه‌های مصری بخش‌هایی از آن را منتشر کرده‌اند.

خیرت الشاطر که به عنوان یکی از افراد ثروتمند مصر وظیفه تامین مالی این عملیات را بر عهده داشت، کمکی 25 میلیون دلاری به الظواهری کرد تا بتواند برخی از نیروهای فعال را با کمک برادرش از افغانستان، پاکستان و سوریه راهی سینا کند.

طرح جنون آمیز اخوان برای وارد کردن مصر به جنگ با اقدام پیشگیرانه مردم و ارتش مصر ناکام ماند، اما باید گفت که این جماعت پس از رهبر شدن محمود عزت بسیار خطرناک‌تر شده‌اند و مصر روزهای سختی را در پیش خواهد داشت.

http://www.tabnak.ir/fa/news/340147/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D9%87%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF