گلایه برخی اطرافیان روحانی از هاشمی

شاید تا یک هفته قبل از ثبت‌نام، فکر نمی‌کردم ایشان در انتخابات ثبت‌نام کنند؛ یعنی تحلیلم این بود که چنین اتفاقی نمی‌افتد.

"مثلث" متن کامل مصاحبه سالنامه با یاسر هاشمی را به شرح زیر آورده است که از نظر می گذرانیم:

با‌توجه به فضای سیاسی کشور در ابتدای سال 92، چقدر احتمال می‌دادید که آقای هاشمی در انتخابات ثبت‌نام کند؟

شاید تا یک هفته قبل از ثبت‌نام، فکر نمی‌کردم ایشان در انتخابات ثبت‌نام کنند؛ یعنی تحلیلم این بود که چنین اتفاقی نمی‌افتد. حتی در روزهای نزدیک به ثبت‌نام، با یک نفر در این مورد مباحثه داشتم و به او اطمینان دادم که آقای هاشمی ثبت‌نام نمی‌کند. تقریبا هم مطمئن هستم که آقای هاشمی تا همان روز آخر تصمیم به ثبت‌نام نداشتند. روز به روز شرایط برای ایشان سخت‌تر می‌شد، تا جایی که اصطلاح «استبداد رای» را به کار بردند و گفتند که ممکن است این‌گونه تلقی شود که من در رای خودم یک دندگی می‌کنم. امروز که ماجرای ثبت‌نام آقای‌ه?شمی را مرور می‌کنیم، می‌بینیم که این مساله واقعا قابل تحلیل است؛ وقتی آقای هاشمی ثبت‌نام کرد، رای ایشان به بیش از 80 درصد رسید. اگر ایشان در انتخابات ثبت‌نام نمی‌کرد، دیدگاه مردم به همین مقدار که نسبت به ایشان رشد کرد، دچار نزول می‌شد و همین توجهی که به آقای هاشمی شد، به رویگردانی تبدیل می‌شد چراکه مردم به هر دلیلی به آمدن ایشان دل بسته بودند. همین مساله اثبات می‌کند که ایشان چاره‌ای جز ثبت‌نام نداشت.

مساله‌ای که از سال 76 تاکنون در خصوص آقای هاشمی جلب‌توجه می‌کند، چرخش مواضع نیروهای سیاسی نسبت به آقای هاشمی است. شاید کسی فکر نمی‌کرد که دوستان آقای خاتمی و جبهه مشارکت که در دوره اصلاحات به آن شدت و صراحت به آقای هاشمی انتقاد و هجمه می‌کردند، در سال 92 از ایشان بخواهند که در انتخابات شرکت کند. شما فکر می‌کنید باتوجه به شعار اعتدالی که آقای هاشمی مطرح کرده، گفتمان اصلاحاتی که آقای خاتمی و اصلاح‌طلبان نمایندگی می‌کردند، از دست آنها خارج شد؟

در خصوص اینکه چرا اصلاح‌طلبان و جریاناتی که روزی در مقابل آقای هاشمی بودند، امروز در کنار ایشان قرار گرفته‌اند، دو تحلیل دارم؛ اول اینکه بخش عمده‌ای از آنها به اشتباهات‌شان پی بردند. البته ادله مستند هم در این خصوص وجود دارد و در مصاحبه‌ها و اظهارنظرهای‌شان این مساله را اعلام کردند. تحلیل دیگر این است که چاره‌ای جز این نداشتند؛ یعنی یک تاکتیک سیاسی بود که شاید هنوز هم در میان تندروهای اصلاح‌طلب کسانی باشند که اعتقادی به سیاست، منش و رفتار آقای هاشمی ندارند اما حیات سیاسی خودشان را در چنین رفتاری می‌بینند و?به ایشان رجوع می‌کنند. البته شاید از نظر رفتار سیاسی خیلی هم بد نباشد اما ما باید واقع‌بینانه به موضوعات نگاه کنیم. آنها قبول کرده‌اند که باید خود را به آقای هاشمی نزدیک کنند اما طبعا بخشی از این مساله، تاکتیک سیاسی است که باید در برابر آن هوشیاری به خرج داد.

اواسط سال گذشته آقای حجاریان به‌طور جدی ایده نامزدی آقای هاشمی در انتخابات را مطرح کرد. در حالی‌که بسیاری به‌دنبال آقای خاتمی یا برخی دیگر از چهره‌های اصلاح‌طلب بودند، آقای حجاریان گفت که اینها را رها کنید و برای نامزدی آقای هاشمی تلاش کنید. اما وقتی به گذشته بازمی‌گردیم، می‌بینیم که روزنامه صبح‌امروز تندترین حملات را نسبت به آقای هاشمی در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 انجام می‌داد.

نمی‌خواهم از کسی نام ببرم. من تبلیغات انتخاباتی دوره یازدهم را با آقای روحانی شروع کردم و سفرهای زیادی هم رفتم. موضوع محسوسی که وجود داشت، این بود که تقریبا در ابتدا کسی آقای روحانی را قبول نمی‌کرد. همه به‌دنبال آمدن آقای خاتمی و بعد آقای‌هاشمی بودند. من در سفرهای انتخاباتی احساس می‌کردم که بخشی از اصلاح‌طلبان ابتدا به‌دنبال کاندیدا شدن آقای‌خاتمی بودند و در اولویت دوم به آقای هاشمی فکر می‌کردند. اما هرچه به انتخابات نزدیک می‌شدیم، این طرز تفکر تغییر می‌کرد. بسیاری می‌گفتند که ما معتقدیم باید آقای هاشمی بی?ید و بعد آقای خاتمی. خاطرم هست که وقتی قبل از ثبت‌نام در انتخابات از سفر مشهد برمی‌گشتیم، به آقای هاشمی گفتم که احساس می‌شود اصلاح‌طلبان می‌گویند خاتمی نیاید؛ ما در شرایط فعلی به گفتمان آقای هاشمی نیاز داریم و شاید بعد از آن به گفتمان آقای خاتمی برسیم. شاید هم این دو گفتمان را نزدیک به هم می‌دانستند. در واقع به نظر می‌رسید از منظر سیاسی خودشان به تدریج به این جمع‌بندی رسیده بودند که حتما باید آقای هاشمی بیاید تا بتوانند در مقابل فضایی که مسموم تلقی می‌شد، بایستند.

روز ثبت‌نام چه اتفاقاتی افتاد؟

همان‌طور که گفتم، تا چند روز قبل از ثبت نام در انتخابات، ایشان کاملا در‌ تردید بودند و شرایط به‌گونه‌ای بود که من به‌طور جدی و با قاطعیت می‌گفتم که ایشان کاندیدا نمی‌شود. اما فشار از سوی اقشار مختلف مردم، نخبگان و علمای قم بسیار زیاد بود. مثلا آقای علی مطهری به قم سفر کرده بود و پیغام آورد که برخی ازعلما و مراجع چنین نظری دارند. حتی سخت‌تر از همه اینها، مسائل احساسی و نامه‌هایی بود که می‌آمد. مثلا اسیری نامه نوشته بود و با یادآوری تاریخ اسارت خود، نوشته بود که با عکس امام(ره)، عکس رهبری و عکس آقای هاشمی اسارت را می‌گذراندند. وقتی حاج‌‌آقا این نامه را خواند، اشک در چشمانش جمع شد. نوشته بود که اگر نیایید، من روی پل صراط جلوی شما می‌ایستم؛ ما به خاطر شما سختی‌ها را تحمل کردیم و امروز امید مردم به این است که شما بیایید. در کنار این مسائل احساسی، تحلیل‌های جدی سیاسی هم مطرح می‌شد. تقریبا کسی در کنار آقای هاشمی نبود که تحلیلش این باشد که ایشان نباید بیاید؛ غیر از شخص خودشان و خانواده. تقریبا همه خانواده مخالف بودند و شخص ایشان هم سختی‌های جدی می‌دید، البته شاید نتیجه‌ای را که رقم خورد پیش‌بینی می‌کرد و نتایج بدتری?برای بعد از انتخاب‌شدن خود می‌دید. همه این عوامل، دلیل بر این شد که ایشان نیاید و در روزهای آخر، مساله را منوط به مشورت با رهبری کرد. البته این اتفاق در حد یک پیغام بود و من یادم می‌آید که فقط یک ساعت تا پایان ثبت‌نام باقی مانده بود. به همراه جمعی در دفتر آقای هاشمی بودیم و ایشان همچنان در‌ تردید بود؛ شاید هم همه ما در ‌تردید بودیم که ایشان می‌رود یا نمی‌رود. من به محافظ‌ها گفتم که شما در حالت آماده‌باش بمانید چون زمان زیادی نداریم و اگر قراری بر رفتن باشد، از وقت قانونی تجاوز نکنیم. فکر می‌کنم 45 دقیقه قبل از پایان مهلت ثبت‌نام، ایشان تلفنی با دفتر رهبری صحبت کرد و گفت‌وشنودی صورت گرفت. من فقط در کنار ایشان نشسته بودم و بخشی از صحبت‌های آقای هاشمی را می‌شنیدم و نمی‌دانستم که پشت خط تلفن چه صحبت‌هایی می‌شود. بعد از اینکه تلفن را قطع کردند، بلند شد و عبایش را انداخت و گفت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم؛ برویم.» ما هم برای رفتن آماده شدیم. البته باز هم می‌گویم که ما تا آن زمان ‌تردید داشتیم که آقای هاشمی می‌خواهد ثبت‌نام کند. وقتی به وزارت کشور رسیدیم، 10 دقیقه تا پایان مهلت ثبت‌نام باقی مانده بود و در آنجا هم که اتفاقات خاصی افتاد.

می‌گویند که آقای احمدی‌نژاد و دوستانشان منتظر بودند...

ما هم شنیدیم که آقای مشایی و آقای احمدی‌نژاد در ساختمان وزارت کشور منتظر هستند و وقتی ما راه‌می‌افتیم آنها برای ثبت‌نام می‌آیند. البته زمان دقیق اتفاقات را به‌طور دقیق به خاطر ندارم. وقتی آقای هاشمی وارد وزارت کشور شد، کارمندان وزارت کشور، خبرنگاران و عکاسان از ایشان استقبال عجیبی کردند؛ آن هم در آن شرایط. مردم زیادی هم اطراف وزارت کشور بودند که بعدا از طرف جریانات مخالف این‌گونه تحلیل شد که ما در آنجا آدم جمع کرده‌ایم؛ اما واقعا این‌گونه نبود. نه دنبال این بودیم و نه خبر داشتیم که در اطراف وزارت کشور چه خبر است. جمعیت اطراف وزارت کشور از آقای هاشمی استقبال عجیبی کردند و طی یکی، دو ساعتی که آنجا بودیم، فضای احساسی خاصی وجود داشت. برای من که یک روز تاریخی بود.

اشاره کردید که انتخابات را با آقای روحانی شروع کردید و آنچه در آن برهه مطرح بود این بود که آقای روحانی با توصیه آقای هاشمی نامزد انتخابات شده است.

تا جایی که خبر دارم، آقای روحانی اولین مشورت خود را با آقای هاشمی انجام داد. ایشان به آقای روحانی گفت که شما پس از مشورت با رهبری تصمیم به نامزدی بگیرید. ایشان هم به سفارش آقای هاشمی، اولین مشورت خود را با رهبری انجام داد. من از جزئیات ملاقات خبر ندارم اما یادم هست که آقای روحانی از جلسه با رهبری خیلی راضی بیرون آمد. باز هم با آقای هاشمی مشورت کرد و قرار شد که ایشان کارهای ستادی خود را شروع کند و ستادهای استانی را فعال کند تا گام‌به‌گام جلو بروند و ببینند چه اتفاقی می‌افتد. من شاهد بودم که آقای روحانی بدون مشورت با آقای هاشمی کاری را انجام نمی‌داد و این انگیزه‌ای شد که من با خیال راحت در ستاد ایشان فعالیت کنم. حتی زمانی که آقای هاشمی کاندیدا شد، توقع همه این بود که آقای روحانی کناره‌گیری کند. حتی خودش به مردم قول داده بود که اگر آقای هاشمی یا آقای خاتمی بیایند، من کناره‌گیری می‌کنم. اما باز هم با مشورت آقای هاشمی در صحنه ماند و این هم برای من نشان‌دهنده دید بلند آقای هاشمی است. همان موقع هم برای من عجیب بود که چرا ایشان به آقای روحانی گفت که تا آخر در صحنه بمان و عجله نکن.

ایشان پیچش مو - رد صلاحیت - را هم دیده بود شاید...

 

نه؛ به هرحال حضور ایشان فضای انتخابات را برای رقبا سخت‌تر می‌کرد و ستاد آقای هاشمی و آقای روحانی به‌طور همزمان فعالیت می‌کردند که این مساله به فرآیند انتخابات کمک می‌کرد. اگر آقای روحانی انصراف می‌داد و ردصلاحیت هم پیش می‌آمد، فضا از دست جریان اصلاحات خارج می‌شد و مشخص نبود چه اتفاقی می‌افتاد. می‌خواهم بگویم در آن برهه هم آقای روحانی رفت انصراف بدهد‌اما آقای هاشمی مخالفت کرد و ایشان با مشورت آقای هاشمی در صحنه ماند. برای ایشان هم سخت بود.

آقای روحانی از نامزدی آقای هاشمی دلخور نشدند؟

  خودشان دلخور نشدند اما بخشی از اطرافیان‌شان خیلی گلایه‌مند بودند.

در آن برهه این مساله هم مطرح بود که آقای هاشمی روی نامزدی آقایان ناطق‌نوری، خاتمی، ولایتی و روحانی نظر دارند و برخی گزینه‌های دیگر هم مدنظر ایشان هستند. حتی بحث نامزدی همز‌مان آقای لاریجانی هم مطرح بود. آقای ناطق‌نوری برای نامزدی در انتخابات با آقای هاشمی مشورت نکردند؟

من از خود آقای هاشمی شنیدم در یکی از جلسات حاشیه مجمع که جمعی از بزرگان حضور داشتند، اول پیشنهاد نامزدی آقای ناطق مطرح می‌شود و آقای هاشمی هم از این مساله دفاع می‌کند اما خود آقای ناطق قبول نمی‌کنند. در همان جلسه پیشنهاد نامزدی آقای روحانی هم مطرح می‌شود که آقای روحانی رد نمی‌کند. افراد دیگری را که نام بردید، خیلی به خاطر ندارم اما آقای ولایتی هم یکی از چهره‌های نزدیک به آقای هاشمی بود که آقای هاشمی همیشه ایشان را تایید می‌کرد. در عین حال، جمع‌بندی شرایط انتخابات، این بود که از میان آقایان روحانی و ولایتی،?از آقای روحانی حمایت شود. البته این ماجرا هم پروسه خاص خودش را داشت؛ چرا که آقای عارف هم بود. اما در مقطع ارتباط آقای ولایتی با آقای هاشمی کمرنگ شده بود؛ یعنی آقای ولایتی به اندازه آقای روحانی، آقای هاشمی را طرف مشورت خود قرار نمی‌داد. البته این‌گونه نبود که بگوییم آقای هاشمی در موضع مقابل آقای ولایتی قرار دارد.

در بیانیه حمایت از آقای روحانی هم احترامی ‌به آقای ولایتی گذاشته بودند.

بله، ولی آقای هاشمی در جریانات انتخابات یازدهم، مورد مشورت آقای ولایتی نبود.

عکس این تعارف که آقای خاتمی به آقای هاشمی می‌گفت شما نامزد شوید هم بود؟

بله بود. دو طرف در خصوص اینکه آقای هاشمی نامزد بشود یا آقای خاتمی، بحث کرده‌اند.

از فروردین 92، وقتی تحلیلگران می‌خواستند درباره انتخابات صحبت کنند، نمی‌توانستند بدون در نظر گرفتن آقای هاشمی به‌طور قطعی بگویند که این معادلات به کدام سمت می‌رود. تا برهه‌ای آقای هاشمی در عرصه انتخابات حضور ندارد یا اخبار جسته و گریخته‌ای از آمدن یا نیامدن ایشان شنیده می‌شود و بعد هم که می‌آیند و ردصلاحیت می‌شوند. در آن فاصله‌ای که می‌گویید معلوم نبود ایشان بیایند یا نه و شما مخالف بودید، آیا همه اعضای خانواده با آمدن آقای هاشمی مخالف بودند؟

بله؛ اما مخالفت ما به دوره خاصی برنمی‌گردد. مثلا در سال 84 هم خانواده خیلی موافق با آمدن نبود اما مساله مهمتر از همه آنکه تا قبل از آمدن آقای ‌هاشمی، جریان مخالف تقریبا به این تحلیل قطعی رسیده بود که آقای هاشمی نمی‌آید.

صحبتی هم به نقل از ایشان منتشر شد که گفته بودند با رهبری دیدار کرده‌اند و تقریبا قطعی شده بود که نیایند.

من از این بخش اطلاعی ندارم اما این مساله روشنی است که جریان مقابل به این نتیجه رسیده بود که آقای هاشمی نمی‌آید. البته تحلیل آنها درست بود و آقای هاشمی بنا نداشت بیاید اما روزهای آخر در شرایطی قرار گرفته بود که خودش نمی‌توانست به‌تنهایی تصمیم بگیرد. همان‌طور که گفتم، اگر این‌گونه عمل می‌کرد دچار استبداد رای می‌شد و در مقابل موجی از خواسته‌های عمومی مردم و نخبگان قرار می‌گرفت؛ بنابراین چاره‌ای جز این نداشت که در انتخابات ثبت‌نام کند. من هم بعد از سفرهایی که از طرف ستاد آقای روحانی به شهرهای مختلف داشتم، تحلیل خودم را به آقای هاشمی منتقل می‌کردم و واقعا فضا به‌گونه‌ای بود که در شهرستان‌های مختلف فشار می‌آوردند که آقای هاشمی باید بیاید. حتی برخی تهدید می‌کردند که اگر آقای هاشمی یا آقای خاتمی نیایند، ما با انتخابات قهر می‌کنیم. شاید اگر آقای هاشمی نمی‌آمد و این اتفاقات رخ نمی‌داد، بخشی هم با انتخابات قهر می‌کردند. بنده معتقدم که آمدن و رفتن ایشان، فضای انتخابات را واقعا پرشور کرد و این مساله برای نظام خوب بود. فاز قبل از انتخابات این است که تحلیل مخالفان ایشان این بود که آقای هاشمی نمی‌آید و امید مردم به آمدن بود فاز بعدی، از زمان آمدن ایشان تا زمان ردصلاحیت بود که فضای انتخابات خیلی پرشور بود و رای ایشان با سرعت چشمگیری افزایش پیدا کرد. فاز سوم، مقطع متاثر از ردصلاحیت آقای هاشمی بود و مردم مقداری سر در گم بودند و برایشان سخت بود که چنین اتفاقی را تحلیل و باور کنند. اتفاقات دست به دست هم داد و نتیجه‌ پیش‌آمده رقم خورد.

در مقطعی که آقای هاشمی ردصلاحیت شد، اخبار متفاوتی شنیده می‌شد. شما چه زمانی خبر ردصلاحیت ایشان را شنیدید؟

من صبح روزی که در ساختمان مرکز تحقیقات استراتژیک بودم و آقای روحانی به آنجا آمدند، با ایشان صحبت کردم که گفتند آقای کدخدایی من را دعوت کرد که به شورای نگهبان بروم و به من پیغام داد که به آقای هاشمی بگویید ردصلاحیت شده‌اند و بهتر است انصراف بدهند.

یعنی شما فردای همان روز فهمیدید؟

از یک روز قبل هم زمزمه‌هایی از درون شورای نگهبان شنیده می‌شد و رفت‌وآمد برخی افراد از جمله وزیر اطلاعات به شورای نگهبان، احتمال ردصلاحیت آقای هاشمی را تقویت می‌کرد ولی ما باور نمی‌کردیم.

آقای روحانی پیغام آوردند؟

بله؛ هم آقای روحانی و هم آقای لاریجانی پیغام را آوردند.

  ملاقات حضوری داشتند؟

بله، آقای روحانی هم حضوری رفتند.  پیغام بردند ولی آقای هاشمی گفتند من انصراف نمی‌دهم.

واقعا باورتان می‌شد که چنین اتفاقی بیفتد یا فکر می‌کردید جنگ روانی است؟

من باورم نمی‌شد.

خود آقای هاشمی چطور؟

ایشان هم اصلا باور نمی‌کردند.

در این فاز نظر آقای هاشمی این بود که بماند؟

که انصراف ندهند.

در خانه هم همین بحث بود؟

صددرصد؛ یعنی من فکر می‌کنم همه موافق این بودند که ایشان انصراف ندهد اما شورای نگهبان کار خودش را کرد. من به یاد ندارم که کسی از میان دوستان آقای هاشمی به ایشان مشورت بدهد و بگوید انصراف بدهید.خودشان فی‌البداهه به آقای لاریجانی همین جواب را دادند.

در آن مقطع، تحلیل شما این بود که آقای مشایی تاییدصلاحیت می‌شود؟

تحلیل من این بود که رد می‌شود.

رقیب اصلی آقای هاشمی را چه کسی می‌دانستید؟  آقای جلیلی؟

واقعا رقیب جدی فرض نمی‌کردیم.

قبل از اینکه آقای هاشمی وارد عرصه شود، تحلیل شما در خصوص آرایش اصولگرایان چگونه بود؟ فکر می‌کردید ائتلاف سه‌گانه در انتخابات پیروز می‌شود یا فضا تغییر می‌کند؟ رقیب را چگونه تحلیل می‌کردید؟

تحلیل من این بود که اگر حضور مردم در انتخابات پررنگ باشد، آن ائتلاف و جریان دولت نمی‌تواند موفق شوند. در صورت عدم حضور مردم و مشارکت حداقلی می‌توانستیم چنین فرضیاتی داشته باشیم.

در مورد آقای عارف چه اتفاقی افتاد؟ گویا آقای کرباسچی و شورای هفت نفره اصلاح‌طلبان بیشتر از دیگران فعال بودند تا ایشان انصراف دهد.

خیلی به آقای هاشمی فشار می‌آوردند که ایشان مستقیم دخالت کند تا آقای عارف یا روحانی کنار بروند اما ایشان تا آخر طفره رفت و این کار را انجام نداد. تا اینکه منجر به تشکیل شورایی شد که بیش از دوازده نفر بود.

  اما اعلام شد که هفت نفره بود.

من نامه‌اش را دارم.

  آنچه در نهایت اعلام شد و در خصوص نامزد نهایی اصلاح‌طلبان تصمیم‌گیری کرد، کمیته هفت نفره بود.

بیشتر از هفت نفر بود. به هر حال، بعد از رفت‌وآمدهای فراوان، تصمیم به تشکیل آن شورا گرفته شد و من خاطرم هست که نمایندگان آقای عارف به آن شورا نیامدند. اما اکثریت تصمیم گرفت که آقای عارف کنار برود و آقای روحانی بماند.

ماجرای آن نامه چیست؟

نامه‌ای است که آقای خاتمی به آقای هاشمی نوشت و ترکیبی از شورا را پیشنهاد کرد. آقای خاتمی پیشنهادی به آقای هاشمی داد و ترکیبی را برای یک شورا پیشنهاد کرد که بنشینند و در خصوص آقای روحانی و آقای عارف تصمیم بگیرند. بعد از جلسات متعدد، آقای هاشمی آن شورا را پذیرفت و گفت که من با هر تصمیمی‌ که شورا بگیرد موافقم. در واقع اینکه آقای هاشمی مستقیما وارد شود و به آقای عارف یا آقای روحانی بگوید که شما نباشید یا شما باشید، هیچ کدام از این موارد را قبول نکرد. فقط ترکیب آن شورا را قبول کرد و گفت که من تصمیم شورا را می‌پ?یرم.

نکته دیگری که وجود داشت، اخباری بود که در خصوص دیدار آقای هاشمی با آقای ولایتی بود. آیا این دو نفر در آن فاصله با هم دیدار کردند؟

نه، من یادم نمی‌آید. همان‌طور که گفتم، آقای ولایتی در این دوره هیچ مشورتی با آقای هاشمی نکرد.

آن چیزی که بعد از ردصلاحیت عجیب بود، این است که آقای هاشمی و خانواده ایشان سکوت کردند. خودشان به شما گفتند که سکوت کنید؟

اصل قبول ردصلاحیت برای ما خیلی سخت بود ولی به همان دلیلی که گفتم مخالف حضور حاج‌آقا بودیم، آرامش پیدا کردیم. بالاخره پذیرش مسئولیت، توقع مردم و... از همان روز ثبت‌نام شروع شد و ردصلاحیت بار بزرگی را از دوش ایشان و اطرافیان‌شان برداشت. اما براساس رویه ایشان که همیشه می‌گویند اصل نظام برای ما مهم است و نه مسائل حاشیه‌ای، سکوت را در پیش گرفتند و سیاست‌شان این بود که در برابر نظر شورای نگهبان موضعی ضد نظام گرفته نشود. ما هم همان رفتار آقای هاشمی را در پیش گرفتیم و به دیگران هم توصیه شد که این‌طور رفتار کنند.

گفته شد که برخی علمای قم هم تماس گرفته بودند و خواستار تایید صلاحیت شده بودند. چنین چیزی صحت دارد؟

بله؛ ممکن است برخی افرادی که امکان اعمال نفوذ دارند، با رهبری یا با اعضای شورای نگهبان تماس بگیرند. نمونه‌اش نامه آقای مطهری و دختر امام به رهبری بود. تلاش‌های زیادی شد؛ چه با اعضای شورای نگهبان و چه با مقام معظم رهبری اما نتیجه همان شد که دیدیم.

فکر می‌کنید اگر چنین اتفاقاتی رخ نمی‌داد، کدام یک از اصولگرایان شانس بیشتری داشت؟

منظورتان چیست؟

یعنی اگر آقای هاشمی در انتخابات ثبت‌نام نمی‌کردند، بر سر آقای روحانی اجماع صورت نمی‌گرفت، آقای عارف کنار نمی‌رفت و مشارکت در حد معمول بود.

این مساله به مشارکت مردم بستگی داشت. هر قدر مشارکت مردم بالا می‌رفت، فضا برای اصلاح‌طلبان بهتر می‌شد.

باز هم ممکن بود که آقای عارف یا آقای روحانی شانس داشته باشند؟

بالاخره آقای روحانی برای پیروزی آمده بود.

بعد از پیروزی آقای روحانی تعبیری تحت‌عنوان «شیخ اکبر» و «شیخ اصغر» در خصوص آقای هاشمی و آقای روحانی مطرح شد. آیا در چینش کابینه هم این اتفاق افتاد یا توقع نزدیکان آقای هاشمی بیشتر از این بود؟

ممکن است که نزدیکان و اطرافیان سیاسی آقای هاشمی توقعی بیشتر از این داشتند اما واقعا خود آقای هاشمی این‌طور فکر نمی‌کنند. من دیده‌ام که در برخی جمع‌هایی که نقد می‌کنند و توقع دارند که آقای روحانی تکیه بیشتری به آقای هاشمی داشته باشد، خود آقای هاشمی تاکید می‌کنند که باید بپذیریم آقای روحانی رئیس‌جمهور شده و ایشان استقلال کاری و استقلال فکری دارد؛ هر جایی هم نیاز به مشورت داشت و خواست، ما هم کمک می‌کنیم و مشورت می‌دهیم. آقای هاشمی اصلا چنین توقعی ندارند. آقای روحانی هم در مسائل مختلف با آقای هاشمی مشورت‌های لازم را انجام می‌دهد و برای ایشان احترام فراوانی قائل است. ایشان رئیس‌جمهور است و وظیفه‌ای بر دوش ایشان قرار دارد. توقع این است که ایشان بعد از مشورت، خودش تصمیم بگیرد؛ این حق قانونی ایشان است و به اعتقاد من، تصور بیرونی تصور درستی نیست. حداقلش این است که خود آقای هاشمی چنین تصوری ندارد اما در عین حال ممکن است که اطرافیان یا بازیگران بیرونی، فضای دیگری بسازند.

در زمان اصلاحات می‌گفتند که آقای خاتمی رئیس دولت اصلاحات است اما باید رئیس جریان اصلاحات هم باشد.  هنوز هم دنبال این هستند که این را حفظ کنند.   می‌خواهم عرض کنم شاید امروز آقای روحانی رئیس دولت اعتدال است اما آقای هاشمی می‌خواهد رئیس جریان اعتدال بماند و وارد امور اجرایی نشود. قبول دارید؟

قبول دارم به نظرم خواست ایشان پیروزی تفکر اعتدال بر تمام ارکان جامعه است و در این خصوص در حال تلاش هستند.

جریان مقابل در چه بخشی دچار اشتباه شد که نتوانست در انتخابات پیروز شود؟

هشت سال اشتباهی که در...

وارد این مسائل نشویم، در سیاست‌ورزی؛ مثلا شش ماه مانده تا انتخابات را بگویید.

تندروی دقیقا واژه‌ای مقابل اعتدال.

اگر در ائتلاف سه نفره همه به نفع یک نفر کنار می‌رفتند یا آقای جلیلی نمی‌آمد، امکان پیروزی اصولگرایان وجود داشت؟

نمی‌توان چنین تحلیلی کرد؛ چون آقای روحانی  51 درصد رای آورد و همه نامزدهای اصولگرا نتوانستند رای بیشتری از ایشان بیاورند. معلوم نیست شاید اگر ائتلاف به یک نامزد می‌رسید، می‌توانستند انتخابات را ببرند.

در شرایط فعلی، فکر می‌کنید ارزیابی‌هایی که از دولت آقای روحانی داشتید تا چه حدی به واقعیت نزدیک است و آیا براساس انتظاری است که از ایشان می‌رفت؟

شاید قدری زود باشد که قضاوت کنیم و باید حداقل یک سال به دولت فرصت دهیم تا برنامه‌ها و نتیجه برنامه‌هایش را ببینیم اما به‌طور کلی در سه حوزه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی من روند را مثبت می‌بینم. در حوزه اقتصاد سیاست‌های درستی در حال بررسی و اعمال‌شدن است، در سیاست داخلی و خارجی تاثیرات مثبتی می‌بینیم و در حوزه فرهنگی هم شاهد عملکرد مثبتی هستیم. اینها روی هم اثر می‌گذارند و مهمتر از همه، شرایط تحریم‌ها و سیاست خارجی است که روند مطلوبی را طی می‌کند. به‌طور کلی فضای عمومی کشور، رو به بهبود شاخص‌هاست. البته من فکر م?‌کنم که دولت باید در حوزه‌ اقتصادی و سیاست‌های اقتصادی خود بیشتر کار کند؛ نه اینکه بگوییم ضعف دارد اما هنوز نتوانسته برنامه مدون و روشنی در اختیار جامعه بگذارد. شاید منتظر است که شرایط دیگری فراهم شود اما در حوزه معیشت مردم، کار مردم، وضعیت کسب و کار، مساله توسعه و سازندگی و رونق اقتصادی، دولت باید بیشتر با مردم صحبت کند، به جامعه امید بدهد و با سرمایه‌گذاران، صنعتگران و... مشورت کند. در مجموع دولت در آن حدی که انتظار می‌رفت، عمل نکرده و شاید منتظر است که مسائل از زاویه دیگری حل شود. خاطرم هست که در زمان دولت آقای‌ هاشمی، به دلیل شرایط نامطلوب بعد از جنگ، وقتی خود ایشان در تلویزیون حاضر می‌شد و برای مردم صحبت می‌کرد، مردم دلگرم می‌شدند. وزرا به مردم گزارش و آمار می‌دادند و مردم را دعوت به حضور و کار می‌کردند. در این شرایط هم دولت باید ارتباط خود با مردم را به‌گونه‌ای تعریف کند که این امید به‌وجود بیاید و فضای کسب و کار بهتر شود.

یکی از مسائلی که در انتخابات 92، در رای آقای روحانی و در نظرسنجی‌های مربوط به آقای هاشمی دیده می‌شد، یکدستی آرای طبقات پایین، متوسط و بالا بود؛ یعنی در این انتخابات مثل انتخابات 84، دوقطبی شکل نگرفت و مردم طبقات پایین هم نسبت به آقای روحانی و آقای هاشمی تمایل داشتند. فکر نمی‌کنید برخی اتفاقات در دولت همچون قطع یارانه‌ها، باعث شود طبقات ضعیف مردم یاد دوران آقای احمدی‌نژاد کنند؟

این مساله طبیعی است. به هر حال سیاست‌های دولت، شبیه یک عمل جراحی است و همیشه زخمی ‌را ایجاد می‌کند تا بیمار درمان شود؛ جراحی همیشه با خونریزی، عفونت و چرک همراه است. جراحی‌های اقتصادی به‌گونه‌ای است که همیشه تمام طبقات جامعه از آن احساس نفع نمی‌کنند ولی سیاست‌های بلندمدت باید به‌گونه‌ای باشد که تمام اقشار جامعه از آن احساس رضایت کنند. ممکن است سیاست‌های کوتاه‌مدت به نحوی باشد که برخی رنجیده‌خاطر شوند و اقشار پایین جامعه، رضایت نداشته باشند ولی اگر سیاست‌های ایجاد کار و ثروت به نحوی باشد که در بلندمدت ایجاد?رضایت کند، دولت می‌تواند از این نگرانی دور شود.

چه تفاوت‌هایی میان گفتمان اعتدال و گفتمان اصلاحات می‌بینید؟ آقای آخوندی و برخی از اصلاح‌طلبان می‌گویند که گفتمان اعتدال همان گفتمان اصلاحات است. شما این حرف را قبول دارید؟

نه؛ کاملا متفاوت هستند. البته باید روی گفتمان اعتدال بیشتر کار کرد؛ چون ممکن است ما در مباحث سیاسی حرف‌های جالبی داشته باشیم اما در مباحث اقتصادی و فرهنگی، تبیین گفتمان اعتدال مشکل‌تر است و در این زمینه هم کمتر کار شده است. حتی اگر تاریخ سیاسی ایران را مرور کنیم، زمانی که اعتدالیون بر سر کار آمده‌اند کمتر توانسته‌اند پابرجا بمانند و ما کمتر دیده‌ایم که یک جریان معتدل بر سر کار بیاید. اعتدال باید در همه ابعاد تبیین شود تا مفهوم واقعی این گفتمان برای مردم روشن‌تر شود. شاید آنچه بیشتر قابل تبیین است، در حیطه ?یاسی است. آقای‌هاشمی به‌عنوان سردمدار گفتمان اعتدال در کشور، در همه حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در خصوص اعتدال حرف دارند.

به‌هر‌حال ایشان راحت‌تر می‌توانند نیروهای راست و چپ را به خدمت بگیرند. آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم که اگر کابینه در اختیار آقای هاشمی بود، از نیروهای اصولگرای بیشتری استفاده می‌کردند؟

اینکه کابینه احتمالی با کابینه آقای روحانی متفاوت بود، طبیعی است اما این به این مفهوم نیست که بگوییم کابینه آقای روحانی با اعتدال فاصله دارد، شاید مخالفان ایشان می‌خواهند این مساله را جا بیندازند. به‌کارگیری رویکرد و روش اعتدال، می‌تواند بسیاری از مسائل را حل کند.

رابطه فعلی آقای هاشمی با رهبری چگونه است؟

همیشه خوب بوده، خوب هست و خوب هم می‌ماند.

دیدارهای هفتگی برقرار است؟

هفتگی نیست؛ اما دیدار دارند.

آقای هاشمی همچنان جلسات ظهر شنبه مجمع را دارند؟

بله.

چه کسانی دور میز می‌نشینند؟

اگر اشتباه نگویم، حاج‌آقا هست، آقای ناطق، آقای دری، آقای طبسی و آقای روحانی هم هستند.

مکلاها را راه نمی‌دهند؟

گویا خودشان به شوخی می‌گویند جلسه انجمن اسلامی مجمع. (خنده)

رابطه آقای روحانی و آقای هاشمی بعد از انتخابات و در چند ماه اخیر، همچنان مثل قبل است؟

بله. مخالفان آقای هاشمی و آقای روحانی دنبال این هستند که در جامعه القا کنند اختلافاتی میان این دو وجود دارد و می‌خواهند از کوچک‌ترین اتفاقی، به یک جمع‌بندی بزرگ برسند. من واقعا از شناختی که از آقای هاشمی و آقای روحانی دارم، باید بگویم که اینها آب در ‌هاون می‌کوبند.

نرفتن آقای روحانی به جلسه مجمع به خاطر مشغله‌های ریاست‌جمهوری است؟

در منش آقای هاشمی و آقای روحانی، یکی، دو بار به جلسات مجمع نرفتن، منجر به اختلاف نمی‌شود. ممکن است در خصوص دیگران این اتفاقات به اختلاف هم منجر شود اما در‌خصوص آقای روحانی این‌طور نیست. برای مثال، آقای هاشمی گاهی اختلافات کاری با آقای جاسبی داشت اما هیچ‌گاه این اختلافات فکری باعث نشد که از هم جدا شوند و در کار دانشگاه آزاد خللی ایجاد شود؛ اتفاقا این اختلافات فکری باعث می‌شد که کار دانشگاه آزاد رشد بیشتری بیابد. یکی از دلایل رشد دانشگاه آزاد، شخصیت آقای هاشمی بود چون می‌داند چگونه با زیر‌مجموعه‌هایش کار کند.یعنی اختلاف نه‌تنها باعث تخریب نمی‌شود، بلکه ممکن است منجر به توسعه شود. می‌خواهم بگویم که امکان ندارد دو نفر با هم اختلاف نداشته باشند ولی باید بلد باشند در یک محیط اختلافی با هم کار کنند. ممکن است آقای روحانی در برخی مسائل با آقای هاشمی اختلاف‌سلیقه داشته باشند اما این دلیل نمی‌شود که بازی را برهم بزنند و در کار اخلال ایجاد کنند و در نتیجه کشور متضرر شود.

توقع می‌رفت که بعد از پیروزی آقای روحانی، استفاده بیشتری از آقای جاسبی شود اما برخی می‌گفتند که جریان آقای هاشمی و آقای روحانی به دلیل اینکه ایشان با آقای مشایی و تیم آقای احمدی‌نژاد جلساتی را برگزار کرده، از او دلخور هستند.

این‌طور نیست. ممکن است آقای جاسبی یکی، دو بار با جریان دولت قبلی جلسه گذاشته باشد که آن هم با مشورت آقای هاشمی و به‌خاطر کارهای جاری دانشگاه آزاد بود؛ نه به خاطر مسائل سیاسی و پشت‌پرده.

در‌خصوص انتخابات مجلس چند نگاه میان اصلاح‌طلبان وجود دارد؛ برخی می‌گویند فضا باز شده و ما باید لیست مستقل بدهیم و عده‌ای معتقدند که باید ائتلاف ما با جریان آقای هاشمی و آقای روحانی حفظ شود. کدام را به واقعیت نزدیک‌تر می‌دانید؟ آیا اصلاح‌طلبان با جریان آقای هاشمی و آقای روحانی ائتلاف می‌کنند یا ‌ترجیح می‌دهند خودشان حرکت کنند؟

الان نظرم این است که گزینه دوم محقق شود؛ یعنی از هم فاصله نمی‌گیرند. همان‌طور که آقای هاشمی و آقای خاتمی به شکل‌گیری ائتلاف در انتخابات 92 کمک کردند، باز هم کمک می‌کنند که این ائتلاف نشکند.

یعنی برای انتخابات مجلس هم وارد می‌شوند؟

حتما وارد می‌شوند و کمک می‌کنند. منظورتان این است که کاندیدا شوند؟

ممکن است؟

نه، بعید می‌دانم. آنها به حفظ آنچه در انتخابات اخیر به دست آمد، کمک می‌کنند.

اگر بخواهند براساس مدل دوم حرکت کنند، آقای ناطق محور دو لیست می‌شود؟

هنوز فعالیت‌ها به‌طور جدی شروع نشده و فقط حرف‌هایی در این‌باره زده می‌شود.

چون لذت اتحاد را لمس کردند و دیده‌اند که بهتر است به همان شکل جلو بروند.

واقعا چاره‌ای ندارند و صلاح این است که این راه را ادامه دهند. اینکه به چه لیستی می‌رسند، چه کسی سرلیست می‌شود، چه جریاناتی می‌پیوندند یا چه جریاناتی جدا می‌شوند، احتمالاتی است که از بعد عید شروع می‌شود. جریانات تازه بحث خودشان را
شروع کرده‌اند.

هنوز آقای هاشمی وارد نشده‌اند؟

من نشنیدم.

tabnak.ir

راهکار رفتار با پسری که ندارد نشان از پدر

باشگاه خبرنگاران نوشت:

در بچگی چون در یک خانواده پر جمعیت و ضعیف بزرگ شدم، به خاطر سختگیری های بسیار شدید پدرم مجبور بودم از 12 سالگی روزی ۱۰ ساعت کار کنم به طوری که دستانم همیشه ترک خورده بود. خواستم در بزرگسالی کاری کنم که برای تنها فرزند پسرم تمامی شرایط رفاه و آسایش را فراهم کنم اما چه سود؟! با تمام امکاناتی که برایش فراهم کردم هر آن چه کار شر هست مانند دزدی، ارتباط با افراد ناباب و بی ادب را بدون هیچ گونه خجالتی انجام می دهد. بی حیایی را به حد اعلا رسانده است نمی دانم با او چه کنم؟

شاید شنیدن این جملات از پدری که سال ها زحمت کشیده است تا فرزندش سختی هایی را که او متحمل شده، تجربه نکند بسیار سخت باشد. اما نمی توان از این واقعیت در امر تربیت فرزند به سادگی گذشت که: «هر آن چه بکاری، همان را درو می کنی»!! جالب است بدانید که بسیاری از اوقات همین حمایت افراطی از کودک و نوجوان که ممکن است هر پدر و مادری با افتخار از آن صحبت کنند، زمینه نارسایی های رفتاری بعدی را چه در کودک و چه در نوجوان و جوان فراهم آورد.

کامل ترین سبک فرزندپروری

یکی از انواع نارسایی های رفتاری در نوجوان و جوان، کمبود اعتماد به نفس، داشتن انتظارات و خواسته های غیرمنطقی از والدین، پرخاشگری و بد دهنی به مقام والای آن ها و ترجیح دوستان ناباب بر خانواده و کانون گرم آن است. در مجموع خانواده هایی که در تربیت فرزندانشان یا به محبت و حمایت صرف متوسل شده اند و یا از تنبیه و قاطعیت مطلق استفاده کرده اند در ارتباط و تعامل با فرزندانشان به چالش برخورد خواهند کرد. در نتیجه تلفیقی از محبت به همراه قاطعیت می تواند کامل ترین سبک فرزندپروری باشد. با این حال توجه به راهکارهایی که در ادامه می خوانید می تواند به شما کمک کند.

1) حمایت عاطفی از فرزندتان را بدون نصیحت و یا سرزنش کردن ادامه دهید:

این یک باور اشتباه است که والدین فکر می کنند حمایت عاطفی بدین معنی است که باید طوری از فرزندشان مراقبت کنند که هیچ مشکلی بر سر راهش قرار نگیرد. عده ای هم تصور می کنند باید همه رفتارهای نوجوان و جوان خود را زیر نظر بگیرند تا مبادا او به دام رفقای ناباب، اعتیاد، ارتباط های ناسالم اجتماعی و بزه کاری بیفتد. لازم است بدانید توجه بیش از اندازه و پیگیری وسواس گونه رفتارهای نوجوان نه تنها به معنی حمایت عاطفی نیست بلکه بیشتر به «دخالت» شباهت دارد در حالی که ما به دنبال نوعی «نظارت» بر کار نوجوانان هستیم؛ بنابراین دلسوزی، علاقه و محبت تان را به پسرتان نشان داده، با دقت به درد دل او گوش کنید و به طریقی منطقی نشان دهید که نگران حال او هستید اما از تنبیه، سرزنش و نصیحت کردن فرزندتان به شدت اجتناب کنید.

2) قاطعیت خود را در مقابل او حفظ کنید:

عده ای مفهوم قاطعیت را با زورگویی و سلطه گری یکسان می دانند. در حالی که قاطعیت به استواری و ثبات در نظر، گفتار و رفتار اطلاق می شود به گونه ای که تصمیم شما با دلیلی خاص انجام شود، ادامه یابد و به راحتی تغییر نکند. در خانواده هایی که والدین عضوی قاطع و محکم هستند چیزی به اسم «قانون» وجود دارد که فرزندان عموما به آن احترام می گذارند و از آن تخطی نمی کنند. در چنین خانواده هایی اگر چه فرزندان دارای آزادی های مورد نیاز هستند اما در چارچوب قانون به آزادی های خود جامه عمل می پوشانند. مثلا فرزند ما به ارتباط با دوستانش نیاز دارد اما «قانون» تعیین شده این است که «فرزندان باید مثلاً حداکثر ساعت 9 شب در منزل حاضر باشند». در نتیجه باید «قوانین منطقی» تعیین و با قاطعیت از آن ها حمایت کنید.

3) با او وقت مشترک بگذارید و به رشد اعتماد به نفسش کمک کنید:

آنچه بیش از همه مسائل حائز اهمیت است گرایش فرزند شما به سمت دوستان ناباب و رفتارهای ناپسند اجتماعی نظیر دزدی است اما یک سوال: «چرا فرزند شما فضای بیرون از منزل و خانواده را به فضای گرم خانه و خانواده ترجیح می دهد»؟ یقینا فرزندتان با افراد بیرون از منزل و خانواده احساس «شادمانی»، «آرامش» و «استقلال» بیشتری می کند.

هرچند که ما می دانیم این احساس ها واقعی نیست و کاذب است ولی به منظور این که رابطه او را با دوستان ناباب کاهش دهید باید با ارزش ها، سلایق، علایق، ترجیحات و تفریحات شخصی فرزندتان بیشتر آشنا شوید. دست از داوری قضاوت گونه افکار و عقاید او بردارید و چنانچه روش زندگی او تا حدودی با باورهای شما همخوانی ندارد، به جای آن که او را با نصیحت، تنبیه، سرزنش و بیدار کردن عذاب وجدان به سمت ارزش های خود هدایت کنید اتفاقا تلاش کنید تا اندکی به او نزدیک شوید. صبور باشید و به یاد داشته باشید که اندکی همدلی با فرزند او را نرم می کند و از مقاومتش در مراحل بعدی می کاهد. بدانید که نمی توانید او را به انجام کاری مجبور کنید، اما با جلب اعتماد او می توانید به طور مستقیم و غیرمستقیم بر تصمیم گیری هایش نظارت داشته باشید و با هم فکری و مشورت راهنمایی اش کنید.

4) به پاره ای از رفتارهای او بی اعتنایی کرده و از بگومگو کردن خودداری کنید:

توصیه می شود شما به عنوان پدر تا حد ممکن مرزها و حرمت ها را نگه دارید و زیاد با فرزندتان وارد بحث و جدل نشوید زیرا در این صورت همین اندک حرمت هم به زودی از بین خواهد رفت. اندکی دست از کنترل او بردارید و سعی کنید با آرامش به فضای او نزدیک شوید. فعلاً او را همان گونه که هست، بپذیرید. تا رفته رفته آن فرزندی شود که شما دوست دارید بیش از اندازه خود را متوجه او نشان ندهید و با بی اعتنایی از کنار تعدادی از رفتارهایش بگذرید.

5) برای او حقوق ماهیانه در نظر بگیرید و از او بخواهید نیازهایش را از همان منبع تامین کند: تعدادی از خانواده ها به اشتباه تصور می کنند بخش زیادی از مسئولیت آن ها در قبال فرزند جوان شان برطرف کردن نیازهای مالی او است. این دسته از افراد با نادیده گرفتن نیازهای معنوی، ریشه ای و شخصیتی فرزندانشان فقط به نیازهای مالی آنان اهمیت می دهند. محبت مالی و اشباع بی رویه موجب اختلال در عملکرد خانواده می شود.

نوجوانی که شرایط دشوار زندگی را تجربه نکرده است با کوچک ترین اعتراض یا انتقادی واکنش تند و نامناسبی از خود بروز می دهد و با ایجاد شرایط پرخاشگری موجب هتک حرمت و بی احترامی به والدین خود می شود. حقوق ماهیانه ثابتی برای فرزندتان در نظر بگیرید و از او بخواهید مایحتاج خود را از همان منبع تامین کند تا اندکی با شرایط استقلال مالی آشنا شود و بیش از این روی والدین فشار وارد نسازد.

6) ارتباط خود و همسرتان را در حضور فرزندان اصلاح کنید:

تفاوت های نظام تربیتی پدر و مادر فرصتی را فراهم می سازد تا نوجوان با حمایت های افراطی یکی از والدین، زیاده طلب شود و برای برآورده شدن نیازهایش دست به هر کاری بزند به طوری که در صورت تأمین نشدن کوچک ترین خواسته اش چنان آشوبی در خانه به پا می کند که حتی خود والدین هم گاهی از داشتن چنین فرزندی پشیمان می شوند.

7) در حضور جمع از رفتارهای ناشایست او گلایه نکنید و او را با افراد دیگر مورد مقایسه قرار ندهید:

تعدادی از خانواده ها برای موعظه کردن فرزندشان از بزرگان فامیل کمک می گیرند و در نتیجه درباره ایرادات رفتاری فرزندشان با آن ها درددل می کنند. با انجام چنین حرکتی نه تنها اعتماد فرزندتان را از خود سلب می کنید بلکه «امنیت روانی» او را در جمع آشنایان نیز به خطر می اندازید و در واقع او را بی اعتبار می کنید. همچنین تعدادی از خانواده ها با مقایسه کردن فرزندشان با دیگر نوجوانان و جوانان فامیل و به رخ کشیدن آن ها مستقیما به «هویت» او حمله می کنند.

8) به مشاور خانواده مراجعه کنید:

یک روانشناس و مشاور خانواده می تواند با ذهنی عاری از هر گونه سوگیری همدلانه شنونده درد دل های فرزندتان باشد و او را در مسیری قرار دهد که به رشد اعتماد به نفسش کمک کند و به شیوه ای اصولی او را برای تجربه یک زندگی سالم هدایت کند.

http://www.tabnak.ir/fa/news/392832/%D8%B1%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D9%8A-%DA%A9%D9%87-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%AF%D8%B1

افسانه‌هایی که درباره «عطار» می‌گویند

کشته شدن به دست یک مغول و شعر سرودن پس از مرگ، به یک‌باره ترک مال کردن و عارف شدن بر اثر نصیحت یک درویش و... بخشی از روایاتی است که از ماجرای زندگی عطار یک افسانه پیچیده ساخته است؛ روایاتی که عبدالحسین زرین‌کوب آن‌ها را مثل افسانه جالب و شیرین و مثل خواب خالی از حقیقت توصیف می‌کند.

به گزارش ایسنا، 25 فروردین‌ماه روز بزرگداشت عطار نیشابوری است.

عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب «با کاروان حله» درباره عطار نیشابوری به بیان افسانه‌هایی می‌پردازد که به آغاز و پایان زندگی این شاعر عارف مربوط است: «به موجب افسانه‌ها، در کشتار عام نیشابور شیخ فریدالدین عطار که پیری ضعیف بود به دست مغولی اسیر افتاد. مغول وی را پیش انداخت و همراه برد. در راه مریدی شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین سیم از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد. اما شیخ روی به مغول کرد و گفت که بهای من نه این است. مغول پیشنهاد مرید نیشابوری را نپذیرفت و شیخ را همچنان چون اسیر پیش راند. اندکی بعد یک تن از آشنایان شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین زر از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد. شیخ باز رو به مغول کرد و گفت که بهای من این نیست. مغول نیز که می‌پنداشت شیخ را به بهای گزاف از وی بازخواهند خرید نپذیرفت و همچنان با شیخ به راه افتاد. در نیمه راه روستایی‌ای پیش آمد که خر خویش را می‌راند، شیخ را بشناخت و از مغول درخواست تا وی را رها کند. مغول از وی پرسید که در ازای آن چه خواهد داد و روستایی گفت یک توبره کاه. اینجا شیخ روی به مغول کرد و گفت بفروش که بهای من این است. مغول برآشفت شمشیر کشید و در دم شیخ را هلاک کرد. اما شیخ که تیغ مغول سرش را به خاک افکند بود خم شد، سر خویش برگرفت و بر گردن نهاد، پس از آن در حالی که یک منظومه کوتاه خویش – بی‌سرنامه - را می‌سرود در برابر چشم حیران مغول راه خویش در پیش گرفت و وقتی منظومه را به پایان آورد ایستاد و همان‌جا افتاد و جان داد...

این افسانه جالب شیخ عطار را نیز مثل بعضی دیگر از اولیا، حلاج، حبیب نجار، و دیگران نشان می‌دهد که گویی مرگ واقعی برای آن‌ها وجود ندارد و تیغ و شمشیر و آتش نمی‌تواند زندگی آن‌ها را قطع کند، زیرا که فنای در حق آن‌ها را به مقامی رسانیده است که مرگ خویش و زندگی خویش را در دست دارند. یک افسانه دیگر می‌گوید که این عطار پیش از آنکه به ترک مال و هستی گوید و قدم در وادی سلوک نهد در دکان خویش نشسته بود، گدایی ژنده‌پوش بر وی گذر کرد و چیزی خواست، عطار چیزی نداد و گدا پرسید خواجه چگونه جان به عزرائیل خواهد داد؟ عطار پرسید تو جان خویش چگونه خواهی داد؟ مرد کاسه‌ای در دست داشت آن را زیر سر نهاد پاهایش را به سوی قبله دراز کرد، چشم بر هم نهاد و گفت این‌طور و در دم جان داد. این واقعه بود که عطار شادیاخ را به خود آورد. وی را واداشت که هر چه داشت به فقیران دهد و خود به یک خانقاه - خانقاه رکن‌الدین اکاف - برود و گوشه‌ای گزیند...»

زرین‌کوب این روایات را آغاز و پایانی دانسته که افسانه‌سازان برای عطار درست کرده‌اند، آن‌ها را مثل افسانه جالب و شیرین اما مثل خواب خالی از حقیقت توصیف کرده و ادامه داده است: «در واقع سرگذشت زندگی عطار مثل زندگی بسیاری از مشایخ و اولیا مشحون است از قصه‌ها و روایات آکنده از اغراق و مسامحه. می‌توان گفت تار و پود بسیاری از قصه‌هایی که تذکره‌نویسان نسج سرگذشت شیخ را از آن پرداخته‌اند هم از داستان‌های مذکور در تذکرةالاولیاء او گرفته شده است. چنانکه حکایت تذکره‌نویسان در باب بدایت حال او، که ذکر آن گذشت و به موجب آن مرگ ارادی یک سائل او را به ترک دنیا و گرایش به زهد و تصوف کشانیده است، ظاهرا اقتباس است از آنچه خود او در باب عبدالله منازل، شیخ ملامتیه، آورده است که گویند در مقابل ابوعلی ثقفی به اختیار و اراده خویش «دست را بالین کرد و سر بر او نهاد و گفت من مردم و در حال بمرد.» و حکایت شهادت او هم که به نظم مثنوی مجعول «بی‌سرنامه» منتهی می‌شود نیز یادآور داستان‌هایی است که وی خود از حلاج می‌آورد و می‌گوید که بعد از مرگ نیز «از یک‌یک اندام او آواز می‌آمد که اناالحق... پس اعضای او بسوختند، از خاکستر او آواز اناالحق می‌آمد... به دجله انداختند بر سر آب همان اناالحق می‌گفت.» شک نیست که قصه شعر گفتن عطار بعد از کشته شدنش از همین‌گونه روایات تقلید و اقتباس شده است و داستان غریب درویشی و مرگ شیخ، مثل سرگذشت قهرمانان کتابش، پر است از افسانه‌های شگفت. به هر حال از روی آثار عطار نمی‌توان تاریخ زندگی او را با دقت و اطمینان بیان کرد، خاصه که بعضی از این آثار، فی‌المثل مظهر العجایب، با وجود شهرتی که به نام عطار یافته است از او نیست و از همین‌جاست که بعضی محققان در بیان احوال او به خطا افتاده‌اند.»

این مورخ و منتقد ادبی سپس خود واقعیت زندگی عطار را شرح داده و در بخشی از این شرح حال نوشته است: «فریدالدین عطار در حدود سال 540 در نیشابور ولادت یافته است. پدر و مادرش در پایان جوانی وی هنوز حیات داشته‌اند و هر دو تا حدی اهل زهد و پارسایی بوده‌اند. خود وی، ظاهرا مثل پدر، پیشه عطاری داشته است و در داروخانه خویش طبابت می‌کرده، چون از ثروت بهره‌ای داشته است مثل دیگر شاعران هرگز ناچار نشده است که شعر را وسیله‌ای برای کسب روزی کند. با آسودگی تمام در کودکی و جوانی با علم و ادب آشنایی یافته است و نشانه معرفت به قرآن و حدیث و فقه و تفسیر و طب و نجوم و کلام ادب در آثار وی هست. از فلسفه بیزاری می‌جوید و بدان علاقه‌ای ندارد اما فکرش از نفوذ آن خالی نیست. به درویشان هم از عهد کودکی خویش محبت می‌ورزیده است و ظاهرا با اقوال و سخنان آن‌ها آشنایی داشته است. با این حال روایت جامی که می‌گوید مرگ اختیاری یک درویش او را از دکان برآورده است و به درویشی کشانیده است اساس درست ندارد، چنانکه انتساب او به طریقه کبرویه نیز خالی از اشکالی نیست. با وجود ذکر نام مجدالدین بغدادی در مقدمه تذکرةالاولیاء او بعید است که با وی از جهت خرقه یا ارادت انتسابی یافته باشد. نام ابوسعید ابوالخیر در آثار او با تکریم و تجلیل خاص یاد می‌شود و مؤلف مجمل فصیحی او را از سلسله این پیر میهنه شمرده است. به هر حال آنچه از مجموع آثار موثق او برمی‌آید این است که او خود یک سالک و صوفی اهل طریقت نبوده است اما به سبب علاقه‌ای که به اولیا و مشایخ داشته است در حکایات و قصص و احوال و آثار آن‌ها به سائقه ذوق و سلیقه شخصی غور می‌کرده است و سخنان آن‌ها را در اشعار خویش می‌آورده است، ظاهرا از همین روست که بعضی نیز وی را اویسی دانسته‌اند. داستان‌ ملاقات او با بهاءالدین ولد بلخی، که گفته‌اند در طی آن نسخه‌ای از اسرارنامه را به پسر وی جلال‌الدین محمد داد، هم ظاهرا ناممکن نیست. در باب وفات او نیز خلاف است و البته از 618 دیرتر درست نیست. اما به هر حال داستان قتل او به دست یک مغول، خاصه با کراماتی که در داستان نظم «بی‌سرنامه» بدو نسبت داده‌اند، مجعول است و در تمام این نکات جای بحث و گفت‌وگو بسیار.»

http://www.tabnak.ir/fa/news/392666/%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%86%D8%AF