اتلاف وقت بینندگان یا سرمایه‌اندوزی آگهی‌سازان!

شبکه «‏ZDF‏» آلمان که در اصطلاح به این نام معروف شده و در واقع شبکه دوی ملی این ‏کشور است، به دلیل این که هزینه‌های آن از بودجه عمومی کشور و به تعبیری، بهتر از ‏مالیات مردم تأمین می‌شود، این اجازه را دارد که تنها 20 دقیقه در شبانه روز از تبلیغات ‏بازرگانی استفاده کند!‏

به گزارش خبرنگار «تابناک»، اما با نگاهی اجمالی، بسیار کوتاه و خوش‌بینانه به زمان ‏صرف شده برای آگهی‌های بازرگانی در شبکه‌های سراسری و استانی رسانه ملی، به ‏رقم وحشتناکی بین 200 تا 500 دقیقه در شبانه روز خواهیم رسید.‏

این در شرایطی است که در 20 دقیقه صرف شده در آگهی‌های بازرگانی شبکه دوی ‏تلویزیون آلمان، مسئولان این اجازه را ندارند که یک محصول خارجی را بر محصول آلمانی ترجیح داده و یا ‏بدتر از آن، محصول آلمانی را تحقیر کنند.‏ اما از این سو و در رسانه ملی کشورمان، وقتی کمیت فدای کیفیت می‌شود، به راحتی ‏شاهد این هستیم که یک کارخانه دست چندم تولید موکت، به راحتی فرش ایرانی را در ‏طراحی دکور داخلی منزل به تمسخر گرفته و پس از تحقیر آن، به مخاطب القا می‌کند که ‏موکت تنها زیبا کننده این محل بوده است. ‏

یا در تبلیغ دیگری می‌بینیم که به مخاطب چنان القا می‌شود که نباید با کفش روی موکت ‏رفت، اما در بسیاری از سریال‌های تلویزیونی، بازیگران با کفش روی فرش‌های نفیس ‏ابریشمی که محصول عمر و چشم هزاران انسان با ذوق است، راه می‌روند؛ اتفاقی که نمی‌‏افتد هیچ، شاخصی برای روشنفکری و کلاس فرهنگی نیز به شمار می‌رود!‏

حال با وضعیت اسفبار فرش ایران در بازارهای جهانی و راه افتادن شهرهای کاشان و ‏نایین در چین و کپی غیرمجاز نقشه‌های فرش اصیل ایرانی، این تبلیغات حکم شوکران را بر ‏بدنه اصیل تولیدکننده این محصول جهانی کشورمان ندارد؟‏

در همین زمینه، القای تشریفات، تجملات و زندگی غربی به عاملی کارساز در تیزرهای ‏بازرگانی تبدیل شده است. القای یخچال سایدبای‌ساید، تلویزیون پلاسما، ویلاهای چند ‏میلیاردی، وسایل منزل خاص، ابزارهای ورزشی گران و نمایش در فضای طراحی شده برای ‏زندگی و منازلی که تیزر در آن ساخته می‌شود، خودرو‌های گران قیمت، خانه‌های ‏مجلل، وسایل مدرن ارتباطی مانند لپ‌تاپ چنان شده که بیشتر به نظر می‌رسد، به ‏جای پخش پیام آگهی طراحان به نوعی جامعه را به مسخره گرفته‌اند.‏

در تیزر یکی از بانک‌های کشور، آپارتمانی بسیار مجلل، خانمی با لباس‌های ‏بسیار گران وارد آشپرخانه کاملا غربی با محصولات خارجی می‌شود، لپ‌تاپ خود را ‏روشن می‌کند و گویی در قلب ایالات متحده یا کشورهای اروپای غربی به اینترنت ‏پرسرعت وصل شده و در مدت زمان تأکید شده دو دقیقه، همزمان با چای‌ساز ‏اروپایی خود، قسط منزل را هم پرداخت می‌کند!‏

حال پرسش این است کسی که با وام هجده میلیون تومانی خانه‌ای خریده، آیا می‌تواند در ‏آپارتمانی پانصد میلیونی اقامت کرده، صد میلیون تومان وسایل منزل دست و پا کند و با ‏لپ‌تاپ دو میلیونی قسط 250 هزار تومانی وام خود را پرداخت کند؟‏

هنگامی که در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که نقاط محروم متعددی در کشور داریم، چه ‏ضرورتی است که هر روز و هزاران بار غذاهای رنگین و نوشیدنی‌های رنگارنگ و ‏خوردنی‌های جورواجور به بهانه‌ها و روش‌های گوناگون به نمایش ‏درآید؟

متأسفانه، بحث تبلیغات بازرگانی به سیلی تبدیل شده که ظاهرا این روزها خود متولیان ‏رسانه ملی هم از پس آن برنمی‌آیند، چون اگر چنین بود، باید دست کم به روش ‏کشورهای مسلمان و شبکه‌های تلویزیونی آنها تیزر غذا و خوردنی‌های خاص را در این ‏ماه در روز روی آنتن نمی‌بردند!‏ 

http://tabnak.ir/pages/?cid=19238

چرا پیش نمی رویم؟

عصرایران؛ جعفر محمدی- "کارگران ژاپنی در تهران مشغول به کار هستند"؛ زیرنویس عکسی است که در سالهای نه چندان دور، در یکی از روزنامه های ایران چاپ شده بود... اما چرخ روزگار چرخید و چرخید و کار به جایی رسید که همان ژاپنی ها، برای پذیرش کارگران ایرانی، هزار شرط و شروط می گذارند.

ژاپن اما، تنها کشوری نیست که در مسابقه توسعه، از ما سبقت گرفته است. زمانی که ایرانی ها در کارخانه ایران ناسیونال در کار تولید و مونتاژ پیکان بودند، کره ای ها در کارخانه "کیا" دلشان به تولید دوچرخه خوش بود و اتفاقا دوچرخه های "کیا" گذرشان به ایران هم افتاد و بخشی از دوران کودکی من نیز در آرزوی داشتن یکی از همین دوچرخه ها سپری شد.

اینک اما، همان کره و همان "کیا"، خودروهایی می سازد که وقتی در خوردوی سمند وطنی ام، یکی از آنها را می بینم، به یاد می آورم که کره ای ها هم از ما سبقت گرفتند؛ می گویند سود خالص دو شرکت ال جی و سامسونگ کره جنوبی از کل فروش نفت ایران هم بالاتر است.

چند روز پیش هم که مراسم باشکوه المپیک پکن را تماشا می کردم، در میان آن همه عظمت و زیبایی که محصول شگفت انگیزی از هنر و فناوری و نظم بود، به این می اندیشیدم که تا همین 30 سال پیش، چین هم حرفی برای گفتن نداشت؛ کشوری بود فقیر، دور از فناوری، پرجمعیت و هر لحظه در آستانه انفجار و مصیبت.
جالب است، چینی ها سه چهار دهه پیش، حتی یک کیلومتر اتوبان هم نداشتند و اینک یکی از بزرگترین شبکه های بزرگراهی دنیا متعلق به چین است.

در صفحه اقتصادی روزنامه ای که اکنون روی میزم قرار دارد نیز این تیتر نظرم را جلب می کند: "رشد اقتصاد چین در نیمه نخست 2008 به عدد 10 و چهار دهم درصد رسید."

چین بدبخت دیروز، امروز به جایی رسیده که از سوزن خیاطی تا ماهواره را می سازد و ما هم دلمان خوش است که از درون لپ لپ هایی که برای بچه هایمان می خریم، کدام یک از اسباب بازی های چینی درمی آید؟!

امروز چین در داخل مرزهایش نیست. وسعتی است به اندازه همه دنیا؛ باور ندارید ببینید در خانه یا دفترتان چقدر جنس چینی وجود دارد و از جمله درون کیس همین رایانه ای که با آن این مطلب را باز کرده اید!

مالزی هم ماجرای کمابیش مشابهی دارد. بیست و اندی سال پیش که دکتر ماهاتیر محمد ، مطب اش را به قصد دفتر نخست وزیری ترک کرد، تابلوی کوچکی بر در مطب اش نصب کرد که روی آن نوشته شده بود: "دکتر برای معالجه به کشورش رفته است. او به زودی برمی گردد." و به زودی هم برگشت زیرا رساندن کشوری که بسیاری از مردمانش بالای درخت ها زندگی می کردند به آنجایی که هم اکنون هست، در 25 سال، کار آسانی نبود ولی مالزیایی ها و معمار کشور نوین شان، توانستند.

امارات متحده عربی هم نمونه ای دیگر است. امارات هر چند کشوری صنعتی و دارای فناوری های خاص خود نیست اما دولتمردانش توانستند در کوتاه زمانی، آن را از یک صحرای لم یزرع به یکی از مراکز بزرگ تجاری - توریستی جهان تبدیل کنند.

یکی از ایرانیانی که از دهها سال پیش در دوبی قهوه خانه داشت و اینک نیز دارد، تعریف می کرد که 35-30 سال پیش، اهالی دوبی کنار ساحل می ایستادند، دستهایشان را بر روی پیشانی، سایه بان چشمانشان می کردند و به دریا می نگریستند تا ببینند لنج های ایرانی، کی از راه می رسند تا برایشان آب شیرین بیاورند! ولی امروز...!

ادامه دادن این فهرست و افزودن نام کشورهای دیگری مثل هند، ترکیه، سنگاپور و ... چیزی جز حسرت افزایی به دنبال نخواهد داشت ولی این سوال همچنان بی پاسخ مانده است که چرا ما نتوانسته ایم به جایگاهی که شایسته مان هست برسیم؟

پاسخ به این پرسش راهبردی، قطعا در یک نوشتار و از یک زاویه دید میسر نخواهد بود اما تلاش می کنم، آنچه به نظرم "مهمترین مانع" است را مختصروار مورد اشاره قرار دهم تا فتح بابی باشد برای ادامه بحث و البته بسیار خرسند خواهم شد چنانچه کاربران عصرایران چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان، زوایای دیگری بگشایند و با مقالات و یادداشت های خود، به پیشبرد این "بحث ملی" کمک کنند.

به نظر می رسد بزرگترین و ریشه ای ترین عاملی که باعث شده است به جایی که باید ، نرسیم، این است که هنوز تکلیف مان را روشن نکرده ایم و هنوز اجماعی بر سر مقصد حاصل نشده است. ما هنوز در بحث های کلان و تئوریک گرفتار مناظره و مجادله ایم. هنوز بر سر این دعواست که اقتصاد مان چه الگویی را پیشه کند. یک روز سخن از آزادسازی آن به میان می آید و روزی دیگر و در دولتی دیگر در همین نظام، شاهد افزایش تصدی گری دولت هستیم.

هنوز در تعریف جمهوریت و اسلامیت نظام، بحث و جدل ادامه دارد. درباره نقش و میزان مداخله حکومت در شوون فردی افراد نیز اختلاف نظر فراوان است و صاحب هر دیدگاهی که قدرت را به دست گیرد در زمان تصدی اش، بر منش خویش می رود و بعد از مدتی که دیگری بر مسند قدرت می نشیند، راهی دیگر در پیش می گیرد.

در سایر حوزه ها نیز همین وضعیت حاکم است. روزی در این کشور یک اثر سینمایی منتقد و نیش دار بر روی پرده سینما می رود و روزی دیگر، فیلمی ملایم تر از آن، توقیف می شود و همه حیران می مانند که بالاخره چه قاعده ای حاکم است!

یا از یک سو در این کشور، سخن از نظام فدرالی و شبه فدرالی به میان می آید و حتی از طرح تقسیم کشور به 10 استان بزرگ و تفویض اختیارات حکومت مرکزی به آنها سخن گفته می شود و در همان حال می بینیم نه تنها استان ها در 10 منطقه تجمیع نشدند، بلکه به استان های کوچکتر نیز تقسیم شدند.

خلاصه مطلب آنکه هنوز نمی دانیم قرار است کجا برویم.

مثل ما، مثل اعضای خانواده ای است که برای تعطیلات تابستانی شان، فقط این را می دانند که می خواهند به سفر بروند (درست مانند ما که فقط می دانیم می خواهیم پیشرفت کنیم) اما درباره مقصد اختلاف دارند. یکی کیش را پیشنهاد می کند در جنوب و دیگری انزلی را در شمال. یکی از سر ایمان، سفر مشهد را پیشنهاد می کند و آن دیگری سواحل دریای آنتالیا را خواهان است و سرانجام، فرمان خودرو، به دست یکی می افتد و او راهی غرب می شود و چند کیلومتر آن سوتر، آن دیگری که سفر به شرق را پیشنهاد کرده بود، کنترل خودرو را به دست می گیرد و آن را در جهت معکوس هدایت می کند. ساعتی بعد، این خودرو رو به جنوب حرکت می کند و ساعاتی دیگر در مسیر شمال است و این قصه همچنان ادامه دارد...!

بدیهی است که اعضای این خانواده، برغم آنکه کیلومترها رانندگی کرده اند و متحمل هزینه های سفر شده اند و بارها در پمپ بنزین ها پول بنزین داده اند، هرگز به جایی نمی رسند و حال آنکه اگر تصمیم جمعی بر آن می شد که مثلا به شیراز بروند، ولو آنکه برخی قلبا مایل به این مقصد نبوده باشند، می توانستند بالاخره به جایی برسند و روزگاری را خوش باشند.

اما در کشورهای پیشرفته ، این اجماع و تفاهم بر سر اصول و کلیات و غایت ، حاصل شده است و البته این مهم ، جز از رهگذر تفاهم و اغماض صاحبان سلائق و علایق مختلف پدید نیامده است .
از این روست که به عنوان مثال در رقابت های انتخاباتی این کشورها می بینید که رقیبان ، نه بر سر تعریف آزادی و رابطه مردم با حکومت ، که درباره یک اختلاف نیم درصدی در حوزه مالیات بر صنایع با یکدیگر مناظره می کنند.

آنها ، مقصد سفر را تعیین کرده اند و اینک در مسیری که همه بر روی آن اتفاق نظر دارند، فقط بر سر این بحث می کنند که با چه سرعتی حرکت کنند یا در کدام رستوران بین راهی توقف نمایند و یا حداکثر این که فلان مسیر را با هواپیما طی کنند یا با قطار؟

دقیقاً به همین دلیل است که خودروی آنها ، با طی مسافتی کوتاه تر و مصرف سوخت کمتر به مقصدهای پی در پی اش می رسد ولی خودروی ما ، همچنان در حیرانی خود ، گاه عبور از یک مسیر را بارها و بارها تکرار می کند.

اما چرا تفاهم بر سر غایت ، در کشور ما بر قرار نمی شود؟
شاید ، پاسخ این سوال را بتوان در ویژگی نه چندان جالب بسیاری از ما ایرانی ها سراغ گرفت ، در این که خیلی از ما ، خود را عقل کل می دانیم و بدتر از آن ، می پنداریم که رسالتی بزرگ به نام رهانیدن بقیه ( که عقل کل نیستند) از جهالت داریم و باز بدتر از این یکی هم این است که اهل انعطاف و سر تسلیم فرود آوردن در مقابل حرف حق دیگران نیستیم ؛ این یک جمله غریب در فرهنگ ماست: حرف های شما مرا متقاعد کرد ، من از باور قبلی ام ، عدول کردم!

بی هیچ تعارفی باید گفت تا این خصیصه ها ، در ما وجود دارد ، نه تفاهمی درباره مقصد به دست خواهد آمد و نه طبیعتاً توافقی درباره نحوه رسیدن به آن و جزئیات این سفر جمعی!
http://www.asriran.com/view.php?id=49789

'کشفی جدید' در مبارزه با مالاری



گلبول قرمز آلوده
یک ماده چسبنده به گلبول های قرمز خون آلوده کمک می کند به دیواره رگ بچسبد
دانشمندان استرالیا در جریان تحقیقات خود درباره تب مالاریا فرآیندی را کشف کرده اند که احتمالا منجر به درمانی جدید برای این بیماری خواهد شد.

تاکنون برای دانشمندان روشن نبوده است چگونه این بیماری گلبولهای قرمز را به اصطلاح می رباید اما تحقیقات جدید در استرالیا این فرآیند را آشکار کرده است.

دانشمندان استرالیایی ماده چسبنده ای را کشف کرده اند که از دفع حشره انگلی مالاریا توسط سیستم ایمنی بدن جلوگیری می کند.

محققان موسسه مطالعات پزشکی "والتر و الیزا هال" در ملبورن استرالیا معتقدند که کشف ژنتیکی آنها ممکن است کشفی بزرگ در مبارزه با مالاریا باشد.

ماده چسبنده

انگل مالاریا توسط پشه های آلوده وارد خون انسان می شود. انگل ها پس از ورود به بدن، گلبول های قرمز سالم را آلوده و به پاکت های چسبنده ای تبدیل می کنند که در خود، بیش از سی و دو تخم انگل جای می دهد.

گلبول قرمز آلوده به دیواره رگ می چسبد و در مقابل دفع شدن توسط طحال و نابود شدن توسط دستگاه ایمنی بدن مقاومت می کند.

اکنون دانشمندان در ملبورن مکانیزمی را کشف کرده اند که در واقع مسبب چسبیدن گلبول های قرمز آلوده خون به دیواره رگ است.

ماده ای مانند چسب که سلول های دیواره رگ را چسبناک می کند، باعث می شود که گلبول های قرمز آلوده به مالاریا از طحال، جایی که معمولا انگل ها توسط دستگاه ایمنی بدن نابود می شوند، عبور نکند.

محققان هشت پروتئین جدید را شناسایی کرده اند که ماده چسبناک انگل را به سطح گلبول های قرمز آلوده منتقل می کند. بیرون راندن حتی یکی از این پروتئین ها به فرآیند دفع سلول های آلوده کمک می کند.

پروتئین ها، ملکول های بزرگی هستند که برای فعالیت سلول های بدن حیاتی هستند.

پروفسور آلن کاومن، که از اعضای گروه تحقیق در استرالیا بوده است، می گوید که کشف جدید آنها ممکن است سلاحی قدرتمند در مبارزه با مالاریا باشد.

او گفت: "در بیماری مالاریا فرآیند چسبندگی خیلی مهم است و اگر ما این پروتئین ها را یا با دارو و یا با واکسن هدف قرار دهیم می توانیم از فعالیت سلول های آلوده جلوگیری کنیم. اگر ما مانع از چسبندگی بشویم در واقع مانع از فعالیت حشره انگلی مالاریا خواهیم شد."

بیماری مالاریا قابل پیشگیری و قابل درمان است اما اگر درمان صورت نگیرد از جمله بیماری های مهلک قلمداد می شود.

هر ساله بیش از یک میلیون نفر در جهان در اثر ابتلا به تب مالاریا جان خود را از دست می دهند.

داروهای فعلی برای درمان مالاریا متابولیسم یا فعالیت بیولوژیکی انگل را هدف قرار می دهد. اما انگل مالاریا به مرور در برابر این داروها مقاوم می شود.

بسیاری از قربانیان ای این بیماری کودکان در آفریقای سیاه هستند.
http://www.bbc.co.uk/persian/science/story/2008/07/080714_shr-malaria-breakthrough.shtml