شاید شنیدن این جملات از پدری که سال ها زحمت کشیده است تا فرزندش سختی هایی را که او متحمل شده، تجربه نکند بسیار سخت باشد. اما نمی توان از این واقعیت در امر تربیت فرزند به سادگی گذشت که: «هر آن چه بکاری، همان را درو می کنی»!! جالب است بدانید که بسیاری از اوقات همین حمایت افراطی از کودک و نوجوان که ممکن است هر پدر و مادری با افتخار از آن صحبت کنند، زمینه نارسایی های رفتاری بعدی را چه در کودک و چه در نوجوان و جوان فراهم آورد.
یکی از انواع نارسایی های رفتاری در نوجوان و جوان، کمبود اعتماد به نفس، داشتن انتظارات و خواسته های غیرمنطقی از والدین، پرخاشگری و بد دهنی به مقام والای آن ها و ترجیح دوستان ناباب بر خانواده و کانون گرم آن است. در مجموع خانواده هایی که در تربیت فرزندانشان یا به محبت و حمایت صرف متوسل شده اند و یا از تنبیه و قاطعیت مطلق استفاده کرده اند در ارتباط و تعامل با فرزندانشان به چالش برخورد خواهند کرد. در نتیجه تلفیقی از محبت به همراه قاطعیت می تواند کامل ترین سبک فرزندپروری باشد. با این حال توجه به راهکارهایی که در ادامه می خوانید می تواند به شما کمک کند.
1) حمایت عاطفی از فرزندتان را بدون نصیحت و یا سرزنش کردن ادامه دهید:
این یک باور اشتباه است که والدین فکر می کنند حمایت عاطفی بدین معنی است که باید طوری از فرزندشان مراقبت کنند که هیچ مشکلی بر سر راهش قرار نگیرد. عده ای هم تصور می کنند باید همه رفتارهای نوجوان و جوان خود را زیر نظر بگیرند تا مبادا او به دام رفقای ناباب، اعتیاد، ارتباط های ناسالم اجتماعی و بزه کاری بیفتد. لازم است بدانید توجه بیش از اندازه و پیگیری وسواس گونه رفتارهای نوجوان نه تنها به معنی حمایت عاطفی نیست بلکه بیشتر به «دخالت» شباهت دارد در حالی که ما به دنبال نوعی «نظارت» بر کار نوجوانان هستیم؛ بنابراین دلسوزی، علاقه و محبت تان را به پسرتان نشان داده، با دقت به درد دل او گوش کنید و به طریقی منطقی نشان دهید که نگران حال او هستید اما از تنبیه، سرزنش و نصیحت کردن فرزندتان به شدت اجتناب کنید.
2) قاطعیت خود را در مقابل او حفظ کنید:
عده ای مفهوم قاطعیت را با زورگویی و سلطه گری یکسان می دانند. در حالی که قاطعیت به استواری و ثبات در نظر، گفتار و رفتار اطلاق می شود به گونه ای که تصمیم شما با دلیلی خاص انجام شود، ادامه یابد و به راحتی تغییر نکند. در خانواده هایی که والدین عضوی قاطع و محکم هستند چیزی به اسم «قانون» وجود دارد که فرزندان عموما به آن احترام می گذارند و از آن تخطی نمی کنند. در چنین خانواده هایی اگر چه فرزندان دارای آزادی های مورد نیاز هستند اما در چارچوب قانون به آزادی های خود جامه عمل می پوشانند. مثلا فرزند ما به ارتباط با دوستانش نیاز دارد اما «قانون» تعیین شده این است که «فرزندان باید مثلاً حداکثر ساعت 9 شب در منزل حاضر باشند». در نتیجه باید «قوانین منطقی» تعیین و با قاطعیت از آن ها حمایت کنید.
3) با او وقت مشترک بگذارید و به رشد اعتماد به نفسش کمک کنید:
آنچه بیش از همه مسائل حائز اهمیت است گرایش فرزند شما به سمت دوستان ناباب و رفتارهای ناپسند اجتماعی نظیر دزدی است اما یک سوال: «چرا فرزند شما فضای بیرون از منزل و خانواده را به فضای گرم خانه و خانواده ترجیح می دهد»؟ یقینا فرزندتان با افراد بیرون از منزل و خانواده احساس «شادمانی»، «آرامش» و «استقلال» بیشتری می کند.
هرچند که ما می دانیم این احساس ها واقعی نیست و کاذب است ولی به منظور این که رابطه او را با دوستان ناباب کاهش دهید باید با ارزش ها، سلایق، علایق، ترجیحات و تفریحات شخصی فرزندتان بیشتر آشنا شوید. دست از داوری قضاوت گونه افکار و عقاید او بردارید و چنانچه روش زندگی او تا حدودی با باورهای شما همخوانی ندارد، به جای آن که او را با نصیحت، تنبیه، سرزنش و بیدار کردن عذاب وجدان به سمت ارزش های خود هدایت کنید اتفاقا تلاش کنید تا اندکی به او نزدیک شوید. صبور باشید و به یاد داشته باشید که اندکی همدلی با فرزند او را نرم می کند و از مقاومتش در مراحل بعدی می کاهد. بدانید که نمی توانید او را به انجام کاری مجبور کنید، اما با جلب اعتماد او می توانید به طور مستقیم و غیرمستقیم بر تصمیم گیری هایش نظارت داشته باشید و با هم فکری و مشورت راهنمایی اش کنید.
4) به پاره ای از رفتارهای او بی اعتنایی کرده و از بگومگو کردن خودداری کنید:
توصیه می شود شما به عنوان پدر تا حد ممکن مرزها و حرمت ها را نگه دارید و زیاد با فرزندتان وارد بحث و جدل نشوید زیرا در این صورت همین اندک حرمت هم به زودی از بین خواهد رفت. اندکی دست از کنترل او بردارید و سعی کنید با آرامش به فضای او نزدیک شوید. فعلاً او را همان گونه که هست، بپذیرید. تا رفته رفته آن فرزندی شود که شما دوست دارید بیش از اندازه خود را متوجه او نشان ندهید و با بی اعتنایی از کنار تعدادی از رفتارهایش بگذرید.
5) برای او حقوق ماهیانه در نظر بگیرید و از او بخواهید نیازهایش را از همان منبع تامین کند: تعدادی از خانواده ها به اشتباه تصور می کنند بخش زیادی از مسئولیت آن ها در قبال فرزند جوان شان برطرف کردن نیازهای مالی او است. این دسته از افراد با نادیده گرفتن نیازهای معنوی، ریشه ای و شخصیتی فرزندانشان فقط به نیازهای مالی آنان اهمیت می دهند. محبت مالی و اشباع بی رویه موجب اختلال در عملکرد خانواده می شود.
نوجوانی که شرایط دشوار زندگی را تجربه نکرده است با کوچک ترین اعتراض یا انتقادی واکنش تند و نامناسبی از خود بروز می دهد و با ایجاد شرایط پرخاشگری موجب هتک حرمت و بی احترامی به والدین خود می شود. حقوق ماهیانه ثابتی برای فرزندتان در نظر بگیرید و از او بخواهید مایحتاج خود را از همان منبع تامین کند تا اندکی با شرایط استقلال مالی آشنا شود و بیش از این روی والدین فشار وارد نسازد.
6) ارتباط خود و همسرتان را در حضور فرزندان اصلاح کنید:
تفاوت های نظام تربیتی پدر و مادر فرصتی را فراهم می سازد تا نوجوان با حمایت های افراطی یکی از والدین، زیاده طلب شود و برای برآورده شدن نیازهایش دست به هر کاری بزند به طوری که در صورت تأمین نشدن کوچک ترین خواسته اش چنان آشوبی در خانه به پا می کند که حتی خود والدین هم گاهی از داشتن چنین فرزندی پشیمان می شوند.
7) در حضور جمع از رفتارهای ناشایست او گلایه نکنید و او را با افراد دیگر مورد مقایسه قرار ندهید:
تعدادی از خانواده ها برای موعظه کردن فرزندشان از بزرگان فامیل کمک می گیرند و در نتیجه درباره ایرادات رفتاری فرزندشان با آن ها درددل می کنند. با انجام چنین حرکتی نه تنها اعتماد فرزندتان را از خود سلب می کنید بلکه «امنیت روانی» او را در جمع آشنایان نیز به خطر می اندازید و در واقع او را بی اعتبار می کنید. همچنین تعدادی از خانواده ها با مقایسه کردن فرزندشان با دیگر نوجوانان و جوانان فامیل و به رخ کشیدن آن ها مستقیما به «هویت» او حمله می کنند.
8) به مشاور خانواده مراجعه کنید:
یک روانشناس و مشاور خانواده می تواند با ذهنی عاری از هر گونه سوگیری همدلانه شنونده درد دل های فرزندتان باشد و او را در مسیری قرار دهد که به رشد اعتماد به نفسش کمک کند و به شیوه ای اصولی او را برای تجربه یک زندگی سالم هدایت کند.
http://www.tabnak.ir/fa/news/392832/%D8%B1%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D9%8A-%DA%A9%D9%87-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%AF%D8%B1
این مورخ و منتقد ادبی سپس خود واقعیت زندگی عطار را شرح داده و در بخشی از این شرح حال نوشته است: «فریدالدین عطار در حدود سال 540 در نیشابور ولادت یافته است. پدر و مادرش در پایان جوانی وی هنوز حیات داشتهاند و هر دو تا حدی اهل زهد و پارسایی بودهاند. خود وی، ظاهرا مثل پدر، پیشه عطاری داشته است و در داروخانه خویش طبابت میکرده، چون از ثروت بهرهای داشته است مثل دیگر شاعران هرگز ناچار نشده است که شعر را وسیلهای برای کسب روزی کند. با آسودگی تمام در کودکی و جوانی با علم و ادب آشنایی یافته است و نشانه معرفت به قرآن و حدیث و فقه و تفسیر و طب و نجوم و کلام ادب در آثار وی هست. از فلسفه بیزاری میجوید و بدان علاقهای ندارد اما فکرش از نفوذ آن خالی نیست. به درویشان هم از عهد کودکی خویش محبت میورزیده است و ظاهرا با اقوال و سخنان آنها آشنایی داشته است. با این حال روایت جامی که میگوید مرگ اختیاری یک درویش او را از دکان برآورده است و به درویشی کشانیده است اساس درست ندارد، چنانکه انتساب او به طریقه کبرویه نیز خالی از اشکالی نیست. با وجود ذکر نام مجدالدین بغدادی در مقدمه تذکرةالاولیاء او بعید است که با وی از جهت خرقه یا ارادت انتسابی یافته باشد. نام ابوسعید ابوالخیر در آثار او با تکریم و تجلیل خاص یاد میشود و مؤلف مجمل فصیحی او را از سلسله این پیر میهنه شمرده است. به هر حال آنچه از مجموع آثار موثق او برمیآید این است که او خود یک سالک و صوفی اهل طریقت نبوده است اما به سبب علاقهای که به اولیا و مشایخ داشته است در حکایات و قصص و احوال و آثار آنها به سائقه ذوق و سلیقه شخصی غور میکرده است و سخنان آنها را در اشعار خویش میآورده است، ظاهرا از همین روست که بعضی نیز وی را اویسی دانستهاند. داستان ملاقات او با بهاءالدین ولد بلخی، که گفتهاند در طی آن نسخهای از اسرارنامه را به پسر وی جلالالدین محمد داد، هم ظاهرا ناممکن نیست. در باب وفات او نیز خلاف است و البته از 618 دیرتر درست نیست. اما به هر حال داستان قتل او به دست یک مغول، خاصه با کراماتی که در داستان نظم «بیسرنامه» بدو نسبت دادهاند، مجعول است و در تمام این نکات جای بحث و گفتوگو بسیار.»
http://www.tabnak.ir/fa/news/392666/%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%86%D8%AF
آرمان نوشت:
دکتر محمدرضا تاجیک را در مقابل سه پرسش قرار دادیم تا او
با توجه به تخصص خود در علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی به این پرسشها
پاسخ دهد. پرسش اول این بود که سیاست در ایران به چه معناست؟ آیا
سیاستمداران ما تعریف درستی از سیاست دارند یا خیر؟ یا سیاستمداران ما بر
چند نوعند؟ پرسش دوم ما از این استاد برجسته دانشگاه این است که چرا برخی
سیاست را با تزویر و دروغ مشابه میدانند و چرا برخی از ایرانیان سیاست را
با بردن و خوردن تعریف کردهاند؟ و سوال سوم و البته مهمتر از همه این است
که ویژگیهای یک سیاستمدار چیست؟ همه این سوالات را دکتر محمدرضا تاجیک با
ادبیات تمثیلی پاسخ گفته است؛ جایگاه ادبیات تمثیلی برای بیان کردن ساده و
قابل فهم موضوعات و دغدغههای جامعه روشی است که بسیاری از نویسندگان
متبحر ایرانی از آن بهره گرفتهاند. اگر فرصت کنید و سیاستنامه
خواجهنصیرالدین طوسی را بخوانید، متوجه میشوید این دانشمند شهیر سیاست را
چگونه تعریف کرده است. محمدرضا تاجیک، استاد علوم سیاسی در پاسخ به سوالات
ما گام در راه گذشتگان نهاده است و سعی کرد با تمثیل به سوالات ما پاسخ
دهد. بیتردید باید گفت این روش کمخطرترین عمل برای انتقاد از جامعه
ایرانی است. جامعه ایرانی امروز دروغ، تزویر و سخن بیهوده گفتن را سیاست
تلقی میکند. این تلقی اشتباه درنهایت موجب شد تعریف غلطی از سیاست در ذهن
شهروند ایرانی جا بیفتد در همین حال روحیه انتقادناپذیری جامعه ایرانی که
حاصل سالها اقتدار پادشاهان و حاکمان بود موجب میشود برخی سیاستمداران در
جامعه کنونی ایران از انتقاد به شدت واهمه دارند. به همین دلیل ما همرای
دکتر تاجیک شدیم تا راه تمثیل را برای گفتوگو با جامعه برگزینیم. مشروح
مصاحبه آرمان با دکتر محمدرضا تاجیک استاد دانشگاه شهید بهشتی در ذیل آمده
است:
سیاست در ایران به چه معناست و آیا سیاستمداران ما تعریف درستی از سیاست ارائه میدهند. سیاستمداران ما بر چند نوع هستند؟
سیاستپیشگان
امروز جامعه ما بر سه نوعند: نخستین، آنانی که زیست و کنشی گفتاری دارند.
حکایت این عده بیشباهت به حکایت آن خادم داستان مولانا نیست که با گفتار
بیکنشِ خود، مرکبِ صوفی را از «رفتن» و خودِ صوفی را از «رسیدن» مانع گشت.
من ترجیح میدهم این بحث را برای فهم شما بهصورت گفتوگوی دونفره مطرح
کنم که بهصورت گفتوگوی صوفی و خادم در آمده است. حکایت این است: یکی از
صوفیان، ضمن سفری طولانی و پررنج و تعب به خانقاهی میرسد و در آنجا رحل
اقامت میافکند. ابتدا چهارپای خود را در آخور میبندد و سپس به حلقه ذکر
صوفیان میپیوندد. پس از پایان مجلس ذکر، خوان طعام میگسترند. چنانکه
عادت صوفیان چنین است. در این هنگام، صوفی مسافر به یاد مرکوبش میافتد و
خادم را صدا میکند و به او میگوید: برو برای آن حیوان زبانبسته، کاه و
جو فراهم کن تا شب را گرسنه سر نکند. خادم که از این سفارش ناراحت میشود،
میگوید: این دیگر چه سفارشی است؟ من در این کار سابقهای بس طولانی دارم و
میدانم چه بکنم. صوفی: ای خادم، چهارپای من سالخورده و فرتوت شده و
دندانهایش نیز کند و سست است، از اینرو، جو را خیس کن تا بتواند خوب
بجود. خادم: تو به من یاد میدهی؟! درحالی که همه چارواداران شیوه تیمار
ستوران را از من یاد میگیرند. صوفی: چهارپای من، راهی بس طولانی را طی
کرده و بر اثر سایش پالان پشتش زخم شده، لطفا روی زخمهایش مرهم بگذار.
خادم: این فلسفهبافیها را رها کن. برای ما تاکنون دهها هزار مهمان آمده و
همگی خرسند و راضی اینجا را ترک کردهاند. صوفی: به آن حیوان زبانبسته آب
هم بده، ولی مواظب باش که آبش نیمگرم و ولرم باشد، زیرا آب سرد با مزاجش
سازگار نیست. خادم: حرفهای ابتدایی و بدیهی تو، مرا شرمنده میکند. صوفی:
مواظب باش کاه، کمتر قاطی جو کنی. خادم: آقای من، این حرفهای زیادی را
دیگر نزن، چون من همه اینها را که میگویی، میدانم. صوفی: جای حیوان را از
سنگ و کثافت پاک کن، اگر هم زیرش خیس است، کمی خاک خشک بریز تا رنجور
نشود. خادم: پدر من، اینقدر پرگویی نکن. صوفی شانهای بردار و پشت حیوان
را قشو بزن. خادم: جانم، عزیزم، اندکی شرم کن. گفتم که من همه اینها را
بلدم. خادم با چهرهای مصمم از جای برمیخیزد و به صوفی میگوید: میروم که
کاه و جو را فراهم کنم. او بیرون میرود و جمعی از بیکاران و ولگردان را
میبیند و با آنان به صحبت میپردازد و قول و قرارهایش را فراموش میکند
و.... صوفی از فرط خستگی به خوابی سنگین فرو میرود و خوابهای پریشان و
کابوسهای هولناک بر او غالب میشود. مثلا میبیند که خرش در چنگال
گرگیهار گرفتار شده و آن گرگ بیامان بر او حمله میکند. صوفی، آسیمهسر
از خواب میجهد و با خود میگوید: نکند مغزم پریشان شده که این خیالات واهی
به سراغم آمده؟! باز میبیند که خرش هنگام راه رفتن، تلوتلو میخورد و
گهگاه به چاله و گودالی میافتد.... البته این خیالات، با واقع، بیرابطه
نبود، زیرا در همان وقت، چهارپای او از شدت ضعف و گرسنگی در میان خاک و سنگ
دست و پا میزد و با زبان حال میگفت: از جو صرفنظر کردم. دستکم مشتی
کاه به من برسان. بامداد فرا میرسد و خادم، شتابان به آخور میرود و
بیدرنگ پالان را بر پشت خر مینهد و به شیوه خرفروشان حرفهای که با ضربات
نیشتر، حیوان را به دویدن و چالاکی وامیدارند، خر را به حرکت و دویدن
وامیدارد، تا صوفی گمان بد بدو نبرد. صوفی، سوار بر مرکب خود میشود و به
راه میافتد. اما حیوان زبانبسته، نای راه رفتن ندارد. رفقا و دوستانش که
متوجه حال زار حیوان میشوند، هرکدام با قیافهای کارشناسانه پیش میآیند.
اظهارنظرها شروع میشود. وقتی که معاینهها بهجایی نمیرسد، نومیدانه به
صوفی میگویند: این دیگر چه مرضی است. مگر تو نبودی که دیروز میگفتی این
حیوان بسیار نیرومند و چالاک است؟ صوفی که از واقعیت امر آگاه است و ریشه
اصلی پریشانی حیوان را میداند به آنان میگوید: هر خری که به موقع به او
علوفه ندهند و استراحت کافی نکند، بامداد که میخواهند او را به کار
وادارند او نا ندارد و به زمین میخورد.
برخی از افراد در جامعه ما زیست و گفتاری کنشی دارند. تعریف شما از این دسته افراد چیست؟
دو
گروه را باید تشریح کنم؛ آنانی که زیست و گفتاری کنشی دارند. در نزد
اینان، حق با قدرت است. قدرت موجد حق و حقوق است، سیاست در نزد اینان، یعنی
بردن و خوردن به هر طریق ممکن و با هر ابزار ممکن. باز هم ترجیح میدهم به
یک حکایت مراجعه کنم تا فهم رفتار آنان برای خوانندگان شما دشوار نباشد.
حکایت اینان همان حکایت شتر داستان مولاناست: روزی از روزها شتری، گوسفندی و
گاوی که همگی گرسنه بودند از سر اتفاق با هم همسفر شدند. آنها ناگاه به
علفی رسیدند که تنها برای یکی از آنها کافی بود. تصمیم گرفتند که هرکه
تاریخ وگذشتهاش بیشتر و درخشانتر است، آن علف راحتالحلقوم را نوشجان
کند. لذ ا هر کدام برای خود دلیلی تراشیدند. گروه دیگر، سیاستپیشگان تازه
بهدوران رسیده و مکتبندیدهای است که جز ریزهخواری دیگران نمیدانند و
نمیتوانند. حکایت اینان حکایت آن جوانی است که روزی نزد مردی که او را
سیاستپیشه بود رفت و گفت: سیاستمردا، زبانِ سیاست و قدرت را بهمن
بیاموز، باشد که با فهم زبان آنان زندگی خود و دیگران را تدبیر کنم.
سیاستپیشه به او همی گفت: دست از این هوی و هوس بدار و حد خویش بشناس. این
سودای خام را از سرت بیرون کن و اسیر وسوسههای اهالی سیاست و قدرت مشو و
خود را به تباهی میفکن. نیست سیاست و قدرت، هر کسی را سازوار، ای جوان.
جوانِ سادهلوح دست از خواسته خطیر خود برنمیدارد و همچنان بر آن اصرار
میورزد و میگوید: مر مرا محروم نکن زین مراد، لایق لطفت نباشد ای جواد.
سیاستمرد به بزرگ خود رجوع کرد و شرح حال و خواسته جوانک بازمیگوید و
میگوید: اگر بدو زبان سیاست و قدرت آموزیم، چون اهلیت و ظرفیت و قابلیت آن
را ندارد، تباه شود و تباه کند، و اگر نیاموزیم، نژندخاطر گردد و بر ما
بشورد. بزرگ سیاستمرد میگوید خواستهاش را اجابت کن: تیغ در دستش نه، از
عجزش بکَن، تا که غازی گردد او یا راهزن. خواسته جوان اجابت میگردد و او
زبان سیاست و قدرت را نیک میآموزد. جوان خاماندیش از آغاز صبح در میان
سیاستپیشگان میرود تا دانش جدید خود را امتحان کند. در این لحظه
صاحبقدرتی تهمانده قدرت خود را در زباله میاندازد و جوانک حسب آموزشی که
دیده است با چستی و چالاکی برمیجهد و آن تهمانده را از پیش دیگران
میرباید و میبرد. جوانک که در همان امتحان نخست خود را موفقتر از دیگران
مییابد، غره میشود و با خود میگوید: اکنون مرا تدبیر و تعلیم آدمیان و
عالمیان شاید و باید. مرا شایسته است که زبان سیاست و قدرت را نه به
عامیمردمان که به سیاسمردان و زنان عالم بیاموزم. روز و روزهای بعد نیز،
آن جوان که میپنداشت زبانِ سیاستپیشگان همه، در پی آبست و نان و دمدمه، و
قدرتِ آنان، همه سرمایه سودست و مکر آنان، همه حکمت و نعمت، سعی وافر در
پیشی گرفتن از دیگران در ربودن تهماندههای قدرت اربابان قدرت میکرد.
روزی از همین روزها، سیاستپیشهای بر او لب گشود و گفت: مغرورِ خام چون تو
بسیار دیده و شنیدهام که در طلبِ قدرت، قدرت از دست دادهاند، زیرا تعریف
و تصویری باژگونه از سیاست و قدرت داشتند: تا نبیند کودکی که سیب هست، او
پیازِ گَنده را ندهد ز دست. اکنون، تو ای جوان پیاز گَنده را همان سیب
پنداشتهای و بر طریق ناثواب و ناصواب گام نهادهای. اندکی تامل کن و به
فرجام آنچه بهنام سیاست میکنی بیندیش، چه: عاقل، اول ببیند آخِر را به
دل، اندر آخِر ببیند از دانش مُقل. جوانک بیتامل گفت: این چه افزون گفتن
است، از قدیم این کارها کار من است. من زبانِ سیاستپیشگان نیک آموختهام و
نیک میدانم این سخن که میگویی بیطمع و بیغرض نباشد و مَکری در نهان
دارد. مرا فریفتن هرکس را نشاید. سیاستپیشه گفت: این علم نه در خورد
تواست، ای جوان. دریای سیاست جای مرغی همچو تو نیست، همانگونه که در خور
دریا نیست جز مرغِ آب. پس زینهار که در امواج سهمگین دریای سیاست و اقیانوس
قدرت غرقه نگردی، و هشدار که خویشتن بر تیغ پولادین این نوع سیاست نزنی
که شرم ناید تیغِ آن از جان تو. اندکی تامل کن، اندکی از خودت فاصله بگیر و
ببین قدرت تراست یا تو از آنِ قدرتی، سیاست با تو میرود یا تو با سیاست
میروی. ما سیاستپیشگان خیلی وقتها شبیه به انواع خاص پرندگان شکاری
کوچکی هستیم که با حرص و ولع طعمه خود را تعقیب میکنیم اما در این میان،
متوجه پرندگان بزرگتری نمیشویم که بالای سرمان در پروازند تا ما را شکار
کنند. اگر از من نمیپذیری، حداقل از بزرگ فیلسوف سیاست و قدرتِ بیاخلاق،
یعنی ماکیاولی، بپذیر که میگوید: غرور و شهرتطلبی و سرمستی از قدرت،
فرجام و پیامدهای خوشی دربر ندارد، و کارهایی که هنگام طرحریزیشان
بارقهای از شهرت در خود دارند، هنگام به پایان رساندنشان همیشه به فسادی
حتمی منجر میشوند. و از او بپذیر که «عناوین و سمتها به مرد، افتخاری
ارزانی نمیدارند، بلکه مرد خود به عناوین و سمتها اعتبار میبخشد.»
جوانکِ خام که گویی از آنچه منع شده بود گرمتر گشته بود، گفت: نه از کتاب،
نه از مقال و نه از حرف و لب نتوان مرا فریفتن. من از امثال تو آموختهام
که: جمله رندان چو در قدرت شوند، متقی و، زاهد و، حقخوان شوند. اکنون دیگر
امتحان بس است. به من ایمان آر و نمره بیستی در پروندهام منظور دار و شرح
حال و احوالم را به بزرگان بازگو. سیاستمرد گفت: آنچه از هنر و دانش
سیاست داشتم به آخر رسید، اما تو در همان آغازی که بودهای. زبان سیاست من
به کرانه رسید اما تو را کلامی نیاموخت و درسی نداد. پس، هیچ ترتیبی و آداب
مجو و هرچه میخواهد زبان تنگت بگو و بکن. جوانک پیش خود گفت: این نیز که
میگوید اقتضای سیاست است. باید رمز و راز آن بدانم و فریب صورت آن نخورم.
تعریف سیاست در ایران متفاوت از دیگر کشورهاست. میشود تعریف سیاست و سیاستپیشگی را در جامعه ایرانی را بگویید؟
بله؛
سه گروهی که گفتم در یک خصیصه مشترکند: فکر بسته و دهان باز. در فرهنگِ
لغات این سیاستپیشگان، سیاست مترادف است با: «سخن گفتن، سخنِ فراوان گفتن،
سخنِ بیهوده گفتن، سخن بیعمل گفتن». شعار مشترکِ اینان نیز در این گزاره
خلاصه میشود: «سخن بیشتر، قدرت بیشتر». بر اساس این شعار، اینان بر خود
فرض میدانند که «زیاد» و «زیاده» و «زیادی» بگویند و بگویند، و در این
عرصه گوی سبقت را از رقبای خود بربایند. راست میگویند که از نعره هیچ فکر
بازی نباید هراسید، اما باید از سکوت فکرهای بسته ترسید. صاحبان فکرهای
بسته، صرفا دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان نیستند، بلکه شامل آن عده
که همیشه در نقشی ظاهر میشوند و همواره جزئی از مشکلات (و نه راهحل
مشکلات) جامعه خود هستند، و آن گروه از مردمان که فاقد استعداد و قدرت
تشخیص ضرر و زیان تراوشات ذهنی و بازخوردهای کژکارکردیهای خود هستند، نیز
میشود. صاحبان فکرهای بسته، همانهایی هستند که قرآن کریم در مورد آنان
میفرماید: «أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَام عَلَى قُلُوبٍ
أَقْفَالُهَا». در بیان قرآنی، دل و فکر بسته لزوما مترادف با بیسوادی
نیست، چه بسا انسانهایی که سوادشان قفل دلها و فکرشان میشود، چه بسا
انسانهای بهظاهر عالم و دانشورزی که به تقلید از جاهلی برمیآیند و در
مسیر او گام مینهند و چه بسا اربابان اندیشهای که با کتمان حقایق و
واقعیتهای فراسوی دانش و علم و فهم خود، زندانبان فهم و درک خود میشوند.
جامعه ایرانی نیازمند چه نوع سیاستمدارانی است؟
جامعه
امروز ما سخت درپی سیاستپیشگانی است که اگرچه بار تدبیر منزل بر دوششان
توانفرساست و وجودشان گردآلود سختیهاست، ولی نمیخواهند از اعتدال و
اخلاق در گفتار و رفتار دست بشویند، چون تنشان در تار و پود عشق انسانهای
خوب و نازنین بسته و دلشان با صد هزاران رشته، با خلق پیوسته است.
میخواهند سیاست پیشه کنند و قدرتی حاصل کنند تا دردی از جان بیمار و رنجور
مردمان بردارند، محبت را به انسانها بیاموزند، عدالت را برافرازند و
بیفروزند، و خرد و مهر را تا جاودان بر تخت بنشانند. برای آنان بسیار
زیباست که همانگونه که خورشید بر اورنگ زر آید، خرد را بستایند و بر اورنگ
زر آرند. برای آنان بسیار زیباست که با مهر، دل از کینه بشویند، با عشق،
گل از خار برآرند. اگر تیغ ببارند جز از مهر نگویند. وگر تلخ بگویند، سخن
از شکر آرند. اتفاقی مانند 24 خرداد و شعار اعتدال و تدبیر و امید در واقع
برآمده از جامعه ایرانی و خواسته همین جوانان بود. بنابراین اعتدال در
سیاست و تدبیر کاملا برگرفته از شعارهای مردم در انتخابات بود. شعار اعتدال
خواسته خود مردم بود مردم از سیاستپیشگی گذشته زده شدهاند و آن تعریف را
نمیپذیرند به یک معنا میتوان گفت دلیل اصلی فساد اقتصادی هم در جامعه
ایران تعریف جامعه از سیاست است.
http://www.tabnak.ir/fa/news/392860/%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D9%81%D8%B3%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA