عصر ایران؛ هومان دوراندیش -
نسبت نظامیان با فرآیند دموکراتیک شدن در کشورهای مختلف، بر خلاف تصور
رایج، یکسره هم منفی نبوده است. هر چند که از دیرباز گفتهاند «ارتش چرا
ندارد» و دموکراسی با به رسمیت شناختن "پرسش"، صدرنشینان را موظف به
پاسخگویی میکند، با این حال کم نبودهاند ارتشیانی که در گوشه و کنار جهان
راه را بر ورود دموکراسی به کشورهای خود گشودهاند.
نمونههای
منفی دخالت نظامیان در عالم سیاست و ممانعت آنها از تحقق فضای سیاسی باز در
این یا آن کشور، به وفور یافت میشوند. دخالت سیستماتیک ارتش ترکیه در
مناسبات و معادلات سیاسی این کشور یا کودتای نظامیان علیه حکومت دموکراتیک
مستقر در کره جنوبی در سال 1961، دو نمونه مشهور و مهجور دخالت نظامیان در
عالم سیاست با هدف بر هم زدن نتایج بازی دموکراسی محسوب میشوند.
پس
از آغاز روند فروپاشی نظام های غیر دموکراتیک در جهان در ربع پایانی قرن
بیستم، نظامیان در بسیاری از کشورهای دموکراتیک شده، تلاش کردند تا با
کودتا دوران دیکتاتوری را تجدید کنند.
اسپانیا، آرژانتین، یونان و
فیلیپین کشورهایی بودند که دموکراسی نوپایشان با کودتای ناکام نظامیان در
معرض سقوط قرار گرفت. با این حال از جمع بیش از سی کشوری که در اواخر قرن
بیستم دموکراسی را تجربه کردند، تنها دو کشور نیجریه و سودان در اثر کودتا
به دوران پیش از دموکراسی بازگشتند.
در مابقی کشورها مخالفت طبقه
متوسط مانع از کامیابی نظامیان شد. ساموئلهانتینگتن، با اشاره به این نکته
که معمولا نظامیان رژیمهای نظامی و دیکتاتوریهای فردی بیش از نظامیان
حکومتهای تک حزبی در برابر گذار به دموکراسی مقاومت میکنند، علت این امر
را سیاسی شدن نظامیان در این دو گونه اخیر از سه گونه نظام غیر دموکراتیک
مذکور میداند.
دموکراتیزاسیون در رژیمهای نظامی و دیکتاتوریهای
فردی معمولا آتش بیشتری در خرمن منافع نظامیان میافکند و به همین دلیل
مقاومت بیشتری را در آنان برمی انگیزد. فقدان کودتا برای بازگرداندن رژیم
غیر دموکراتیک در کشورهای اروپای شرقی و فراوانی کودتایی از این دست در
کشورهای آمریکای لاتین و آسیا را بر همین اساس میتوان توضیح داد. با وجود
سنگ اندازیهای نظامیان در برابر دموکراتیک شدن نظامهای سیاسی، شناخت
بیشتر فرآیند گذار به دموکراسی، بدون توجه به نقش مثبت نظامیان در این
فرآیند، امکان پذیر نیست.
به
اعتقاد برخی صاحبنظران گذار به دموکراسی، کودتا به عنوان یکی از شیوههای
«گذار از بالا»، نقشی مهم در توسعه دموکراسی در جهان داشته و گذارشناسان
نباید از اهمیت مطالعه کودتاهای دموکراسی خواهانه غفلت کنند. مشهورترین
نمونه از این دست، کودتای افسران جوان ارتش پرتغال در آوریل 1974 است.
کودتاهای
دموکراسی خواهانه هر چند که در تحکیم دموکراسی نقش چندانی ایفا نمیکنند
اما در تسریع گذار به دموکراسی کاملا نقش دارند. یکی از فواید "کودتا با
هدف گذار به دموکراسی"، کاهش هزینههایی است که جامعه مدنی باید برای
سرنگونی روند غیر دموکراتیک حاکم بپردازد. در عموم موارد، هزینه درگیری
نظامیان دموکراسی خواه با هیات حاکمه مخالف دموکراسی، به مراتب کمتر از
هزینه انقلاب مردم علیه رژیم غیردموکراتیک است.
با این حال نقش
نظامیان در گذار به دموکراسی صرفا به کودتاهای دموکراسی خواهانه محدود
نبوده است. پارهای از نظامیان به رغم اقتدارگراییشان، توسعه گرا هستنند و
در دراز مدت راه را برای ورود دموکراسی به کشور خود هموار میکنند. کره
جنوبی، شیلی و ترکیه (آتاتورک)، راه رسیدن به دموکراسی را از این مسیر طی
کردند. پارهای از نظامیان نیز عاقلانه در مییابند که در دموکراسی برای
همگان منافعی است که در سایر نظامهای سیاسی یافت نمیشود.
نظامیانی
از این قسم، داوطلبانه حکومت را تحویل غیرنظامیان میدهند. در گواتمالا و
اکوادور، نظامیان به اختیار از مسند قدرت برخاستند و در جای واقعی خویش
نشستند. رهبران سیاسی گواتمالا اذعان داشتند که ارتش گواتمالا طراح و
پاسدار اصلی پروژه دموکراتیک شدن در این کشور بود. نظامیان ارشد گواتمالا
نه تنها با رغبت از قدرت گذشتند بلکه دو بار هم در سالهای 1988 و 1989 در
برابر کودتای نیروهای ضد دموکراسی در این کشور ایستادگی کردند.
برخی
از نظامیان نیز قدرت را در فرآیندی تدریجی همراه با میانهروی و چانه زنی
واگذار میکنند. ژنرال یاروزلسکی در لهستان، نمونه بارز نظامیانی از این
دست است. وی پس از رسیدن به سمت نخست وزیری، از یکسو کمونیستهای تندرو را
از کلیه نهادهای حکومتی کنار گذاشت و از سوی دیگر وارد مذاکره و امتیاز
گرفتن از جنبش همبستگی لهستان شد. میانه روی یاروزلسکی موجب شد که سران
جنبش همبستگی با وی وارد تعامل شوند و آنان نیز امتیازاتی به این ژنرال پیر
بدهند تا دموکراسی در لهستان پا بگیرد.
بنابراین نقش مثبت نظامیان در گذار به دموکراسی را به صورتی کلی میتوان ناشی از توسعه گرایی و دموکراسی خواهی آنان دانست.
در
این میان درک انگیزه نظامیان توسعه گرا در ایجاد شرایط مساعد برای شکل
گیری دموکراتیزاسیون، آسان تر است. نظامیانی که در مسند قدرت سیاسی قرار
میگیرند، از یکسو عموما عملگرا میشوند و از سوی دیگر، با هدف تامین
کارآمدی مشروعیت زا برای حکومتشان، به نوسازی جامعه همت میورزند. پس
پراگماتیسم و مدرنیسم آنان را به سوی زایش دموکراسی در جامعه تحت حاکمیتشان
سوق میدهد.
اما نظامیانی که مشخصا دموکراسیخواهاند و کنشهای
سیاسیشان، چه درقالب کودتا علیه حکومت غیردموکراتیک و چه در قالب واگذاری
قدرت به سیاسیون دموکرات، مستقیما معطوف به تحقق دموکراسی است، سوالی سخت
را پیش روی نظریه پردازان گذار به دموکراسی مینهند و آن اینکه چرا این
نظامیان برخلاف طبیعت قدرت، انحصارطلب و اقتدارگرا نیستند.
همان
گونه که برخی از عالمان سیاست گفتهاند، قدرت بالذات میل به تراکم و تجمع
دارد و تلاش برای توزیع قدرت، همچون شنا کردن برخلاف جهت آب است. بر این
اساس کل فرآیند دموکراتیزاسیون، فرآیندی غیرطبیعی از حیث ذاتیات و مقتضیات
قدرت(سیاسی) است. اگر بر این ملاحظات، این نکته را هم بیفزاییم که نظامیان
برای درافتادن به ورطه انحصارطلبی، به مراتب مستعدتر از غیرنظامیاناند،
کشف چرایی دموکراسی خواهی پارهای از نظامیان، دشوارتر میشود.
علاوه
بر مولفههایی چون فرهنگ (سیاسی) جامعه و تربیت و خلق و خوی نظامیان
دموکراسی خواه، ظاهرا در تبیین آزادیخواهی و عدالت جویی نظامیانی از این
دست نمیتوان به مطالبات صنفی آنان نیز بی توجه بود. شاه بیت این مطالبات
صنفی را میتوان در این خواسته خلاصه کرد که ارتش باید نقش نهادی خود را
ایفا کند و از سرای سیاست دامن برچیند و دوری گزیند.
به نظر
هانتینگتون غوطهورشدن نظامیان در شط سیاست، به تدریج عقلای ارتش را به این
نتیجه میرساند که «ارتش به عنوان "حکومت" باید کنار گذاشته شود تا ارتش
به عنوان یک "نهاد" محفوظ بماند.»
ژنرال برمودز، رهبر
دموکراتیزاسیون در پرو، در توجیه خارج ساختن غیرنظامیان از عرصه قدرت گفت:
همه ما شاهد بودهایم که بر سر نهاد آباء و اجدادی ما (ارتش) چه آمده است.
ما نمیخواهیم چنین شود.
در شیلی نیز ژنرال ماتای، فرمانده نیروی
هوایی ارتش و برجستهترین مخالف پینوشه در جمع نظامیان این کشور، در توجیه
ضرورت واگذاری قدرت به غیرنظامیان گفت: «اگر گذار به دموکراسی بیدرنگ صورت
نگیرد ما ارتش خود را چنان تباه خواهیم کرد که نفوذ و هجوم مارکسیسم هم
چنان نخواهد کرد.»
در
پرتغال نیز یکی از انگیزههای اصلی نظامیان برای کودتا علیه رژیم سالازار،
جلوگیری از فرسایش ارتش در جنگ بیهوده با مستعمرات آفریقایی این کشور بود.
در برخی از کشورها نیز نظامیان به فراست درمی یابند که دیگر زمان واگذاری
قدرت به غیرنظامیان فرارسیده است.
تقویت طبقه متوسط جدید و کنشگری
سیاسی این طبقه، پیدایش اپوزیسیون نیرومند، فشارهای بازیگران خارجی موثر
(ایالات متحده، اتحادیه اروپا، کلیسا و...) و عدم اطمینان رهبران نظامی به
وفاداری سربازان و افسرانشان در اجرای پروژه سرکوب نیروهای اجتماعی
دموکراسی خواه، عواملی هستند که حاکمان نظامی را به پایین آمدن از اسب قدرت
مجاب میکنند.
در چنین شرایطی که نظامیان نه برای دموکراسی کودتا
کردهاند و نه هدایت روند دموکراتیزاسیون را بر عهده دارند، آنان ناگزیر از
تعامل و چانه زنی با اپوزیسیون غیرنظامی میشوند. هدف اصلی چانه زنیهایی
از این دست، کسب امتیاز مصونیت نظامیان متخلف و نیز حفظ شأن و جایگاه ارتش و
ارتشیان در حکومت دموکراتیک جدید است. نتیجه این چانهزنیها نیز
«پیمانهای گذار» است. نقش مثبت نظامیان برزیل در گذار این کشور به
دموکراسی، از این چشم انداز قابل تبیین است.
نظامیان برزیل به رغم
کارنامه منفی دوران حاکمیتشان، آن قدر عاقل بودند که دریابند باید از قدرت
کنار بکشند و به همین دلیل، نه از «مذاکره» طفره رفتند و نه چنان بر سر
میز مذاکره نشستند که توافقی حاصل نشود. آنها پس از کسب اطمینان نسبت به
امنیتشان در نظام دموکراتیک آینده، اقتدارگرایی نظامی را در پیش پای
دموکراسی ذبح کردند.
ارتش مصر نیز در جریان انقلاب مردم این کشور
علیه رژیم غیردموکراتیک حسنی مبارک، با پرهیز از سرکوب مردم، نقش مثبتی در
فرایند گذار به دموکراسی در مصر ایفا نمود. نظامیان مصر اگر چه مثل نظامیان
پرتغال علیه دیکتاتوری حاکم بر کشورشان کودتا نکردند، ولی برخلاف نظامیان
بسیاری از دیکتاتوری های نظامی و فردی در جای جای جهان، از سرکوب مردم
دموکراسی خواه کشورشان نیز اجتناب کردند و راه را بر فروپاشی رژیم
غیردموکراتیک حسنی مبارک باز کردند.
در واقع پرهیز ارتش مصر از
سرکوب مردم گردآمده در میدان تحریر، "توان سرکوب" رژیم مبارک را به شدت
تحلیل برد و این امر به سرعت منجر به نابودی "اراده سرکوب" مبارک و
اطرافیانش شد.
موضع
گیری ارتش مصر در تقابل دموکراسی خواهان این کشور و دولت مبارک، مصداقی از
"نقش مثبت نظامیان در گذار به دموکراسی" بود. امروز نیز موضع گیری ارتش
مصر در تقابل دموکراسی خواهان مصری و دولت مرسی، مصداقی از "نقش مثبت
نظامیان در تثبیت و تحکیم دموکراسی" است. حمایت ارتش مصر از تحقق مطالبات
اکثریت مردم این کشور، در کنار ممانعت آنها از اقدامات خشونت آمیز مخالفان
دولت مرسی، نشان دهنده موضع گیری مسئولانه نظامیان مصر در قبال منافع ملی و
دموکراسی نوپای مصر است.
اگر نظامیان مصری چنین موضع خردمندانه ای
در این "بحران سیاسی فراگیر" اتخاذ نمی کردند، مصر می توانست روزهای پر
خون و آتشی را تجربه کند. ارتش مصر از سه سال پیش تا به امروز، در "بازی
دموکراسی" در مصر خوب بازی کرده است و اگر در آینده نیز همچنان این نقش
مثبت را ایفا کند، می تواند الگویی از "دموکراسی خواهی عقلایی و غیر
رادیکال" برای سایر نظامیان خاورمیانه و بویژه جهان عرب باشد.
بررسی
نقش نظامیان در روند دموکراتیزاسیون، گامی است در جهت شناخت بیشتر فرآیند
گذار به دموکراسی. تاکنون در ایران در باب نقش منفی نظامیان در عالم سیاست،
سخن فراوان رفته اما در باب نقش مثبت آنان در این حوزه، بهویژه از منظر
بحث گذار به دموکراسی، تقریبا هیچ تحقیق جامع و مستقلی صورت نگرفته است.
پرداختن
به این موضوع نه از باب تجویز حضور نظامیان در سیاست بلکه از باب بررسی
همه جانبه نتایج کنشگری سیاسی نظامیان، واجد اهمیت است. غفلت از بررسی نقش
مثبت نظامیان در سیاست به طور عام و در فرآیند دموکراتیزاسیون به طور خاص،
هیچ کمکی به دموکراتیک شدن کشورهای برخوردار از نظامیان سیاسی نخواهد کرد.
http://www.asriran.com/fa/news/283306/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%82%D8%B4-%D9%85%D8%AB%D8%A8%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C