
مهدی غنی

شهید بهشتی از جمله روحانیونی است که هویت سیاسی اش به مبارزات ملی شدن
نفت برمی گردد. ضمن اینکه از جمله روحانیونی بود که بعد از پیروزی انقلاب
که فضای خاص مذهبی برجامعه حکمفرما شده بود این سوابق و مواضع خود را نه
تنها پنهان نمی کرد بلکه با افتخار از آنها یاد می کرد. او خود درباره
ریشه مبارزاتش چنین گفته است؛ «شروع به کار مبارزات اجتماعی من به سال
1329 مربوط می شود. سال شروع مبارزات مردم ما در نهضت ملی کردن صنعت نفت.
طلبه جوانی بودم، سری پرشور، علاقه مند به مبارزات اجتماعی و در آن موقع
ها بین روحانیت و معممین اصولاً این نوع گرایش ها بسیار کم بود. بود ولی
کم بود. در حد شرکت در میتینگ ها، تظاهرات و اینها بود. در سال 1331 در
جریان حکومت چهارروزه قوام السلطنه از این بالاتر بود. من در برانگیختن
مردم برای اعتصابات و ایراد سخنرانی در تحصن آنها شرکت کردم.»1
جمع بندی شکست
نهضت ملی سرانجام با توطئه ها و دسیسه هایی که علیه آن صورت می گرفت با
کودتای انگلیسی و امریکایی سرکوب شد. در دوران شکست و ضربه معمولاً رسم بر
این است که کمتر نیرویی به جمع بندی و ریشه یابی شکست مبادرت می ورزد بلکه
همه از خود رفع مسوولیت کرده و گناه عدم توفیق را به گردن رقیب می
اندازند. چنان که در مورد کودتای 28 مرداد هم شاهد چنین رفتارهایی بودیم.
هنوز هم بعد از گذشت سال ها از آن دوران جریان هایی هستند که به جای یک
جمع بندی علمی و جامعه شناختی از آن شکست، ماجرا را در حد دعوای دو شخص
دکتر مصدق و آیت الله کاشانی تقلیل داده و می کوشند گناه را به گردن یکی
از این دو بیندازند و خود و جریان وابسته به خود را تبرئه کرده و منزه
جلوه دهند. اما شهید بهشتی هیچ گاه در دام این دوقطبی سازی های کاذب
نیفتاد. او خود اعلام می دارد به جمع بندی و ریشه یابی کودتا مستقل
پرداخته و به ریشه های بنیادی تر و اصلی تر ضربه توجه کرده است. او که در
زمان کودتا 25 سال بیشتر نداشت براساس همین دریافت به اقدام عملی نیز می
پردازد؛ «پس از کودتای ننگین 28 مرداد جمع بندی کردیم که چرا این نهضت به
پیروزی نینجامید و در این جمع بندی متوجه شدیم که دو کمبود اساسی داریم؛
یکی ساخت ایدئولوژیک و سیاسی و دیگری کادرها. در آن موقع این طور به ذهن
من رسید که برای ساختن کادرها یک واحد نمونه فرهنگی به وجود بیاوریم و در
آنجا نوجوان ها را آن طور که فکر می کنیم بسازیم و در قم دبیرستان دین و
دانش را به همین منظور تاسیس کردم، درست با همین فکر. در همان سال های
خفقان من در کلاس های این دبیرستان یک ساعت بحث آزاد گذاشته بودم و در
دوره دوم خودم عهده دار بحث ها بودم. بحث ها رنگ اسلامی و شکل اسلامی و
محتوای سیاسی اسلامی داشت. البته در آن خفقان این کارها در حد امکان باید
به شکلی انجام می گرفت که قابل دوام می بود. در سال 39 یا 40 اقدام کردیم
برای ایجاد یک کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان در قم و اولین مجمع
هماهنگ کننده و نزدیک کننده روحانی و دانشجو که پیوندشان مبارک بود و چون
مبارک بود دارند امروز آن را به هم می زنند.»2
دو نگاه و دو اسلام
همچنان که بعدها دیدیم در جامعه ما گرچه به لحاظ عرفی اکثریت مسلمانند اما
دیدگاه و جهت گیری های اجتماعی و سیاسی بسیار متفاوتی درمیان آنها وجود
دارد. کمااینکه بعد از انقلاب شاهد بودیم همین نحله ها رودرروی هم
ایستادند. این نگاه های متفاوت قبل از انقلاب نیز وجود داشت. مرحوم بهشتی
خاطره یی از همان مدرسه یاد می کند؛ «یک استاد دانشگاه، مسلمان از نظر
اعتقاد ولی دارای اسلام سنتی نه اسلام ستیز و جهاد، آمده بود به قم و شرکت
کرده بود در جلسه؛ استاد شیمی بود. آمد نشست پهلوی من و دید در این جلسه
علیه سلطان حرف زده می شود. البته با امکانات آن روز، یعنی فهمید داریم چه
می گوییم. گفت شما چطور تحت عنوان کانون اسلامی این کارها را می کنید؟ مگر
این حدیث را نخوانده اید که هرکس با سلطان زمان در بیفتد خونش هدر است؟
گفتم این اسلام شماست. اسلام ما این است که افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان
جائر. بالاترین جهاد این است که انسان در برابر یک صاحب قدرت ستمگر متجاوز
بایستد و حق را بگوید.»3
او در همان سال ها به تبیین و ترویج این اندیشه آزادیخواهی می پرداخت و می کوشید تفکرات متحجر و واپسگرایانه را نقد و اصلاح کند.
بعد از رحلت آیت الله بروجردی در سمیناری که انجمن های اسلامی دانشجویان
پیرامون مسائل روز و مساله مرجعیت برگزار کردند و در آن جمعی از
اندیشمندان اسلامی دیدگاه هایشان را توضیح دادند، شهید بهشتی نیز به نقد
تفکرات سنتی درباره روحانیت پرداخت و دیدگاه خود را چنین بیان کرد؛ «در
اسلام همه مردم در برابر کلیه قوانین و دستگاه های قانونی برابرند. هر کس
از هر طبقه و دارای هر شغل و مقام و منصب باشد مشمول کلیه قوانین هست.
قوانین اسلام و دستگاه های قضایی و اجرایی آن شغل و مقام و مزایای فردی
نمی شناسد. رئیس حکومت با یک فرد عادی، مالک عمده با کشاورز، کارفرمای
بزرگ با کارگر ساده، عالم و جاهل، مرجع تقلید و مقلدان او، شاه و رعیت و
... همه در برابر قانون و مجریان آن یکسانند. در دادگاه ها و سازمان های
دیگر حکومتی حتی انجام تشریفات خاص برای اشخاص ممنوع است. در دادگاه باید
جای طرفین دعوی و طرز صحبت قاضی با آنها کاملاً مساوی باشد، اگرچه یکی از
آن دو فرمانروای مسلمین و دیگری یک فرد معمولی باشد. مالیات های اسلام
عمومی است و هیچ کس به هیچ عنوان از پرداخت مالیات معاف نمی شود...»4
سال 41 که مبارزات روحانیت شروع شد شهید بهشتی نیز از فعالان این حرکت
بود. بر همین اساس و سوابق قبلی اش ساواک وی را مجبور کرد از قم خارج شود
و به تهران بیاید. در جریان این اعتراضات عده یی از جوانان مذهبی تشکیلاتی
جدید سازمان دادند که جمعیت هیات های موتلفه نام گرفت. آنها از امام خمینی
خواستند نماینده یی روحانی معرفی کند تا بر جنبه های مذهبی کار آنها نظارت
داشته باشد. یکی از روحانیون معرفی شده دکتر بهشتی بود. بعد از ماجرای قتل
منصور نخست وزیر شاه پس از تبعید امام خمینی و دستگیری اعضای جمعیت موتلفه
بیم آن می رفت که مرحوم بهشتی نیز به عنوان کسی که فتوای این اقدام را
داده است دستگیر شود. در همین دوران مساله فعالیت های اسلامی در هامبورگ
آلمان مطرح شد و ایشان از افراد مورد نظری بود که به آنجا اعزام شود. با
وساطت یکی از مراجع از گذرنامه ایشان رفع مانع شد و ایشان به مدت پنج سال
به آلمان رفت. با تلاش های او مرکز اسلامی هامبورگ در آن دوران نضج گرفت و
تبدیل به پایگاهی برای فعالیت های فرهنگی و مذهبی شد. بسیاری از دانشجویان
و فعالان سیاسی و مذهبی که به خارج کشور می رفتند سری به این مرکز می
زدند. در این مدت ایشان به ایران بازنگشت چرا که احتمال می داد او را
ممنوع الخروج کرده و برایش مشکلات امنیتی ایجاد کنند.
پس از پنج سال که به ایران بازگشت همین اتفاق افتاد و دیگر نگذاشتند
برگردد. اما گویا نقش ایشان در ماجرای سیاسی قبلی برای ساواک چندان روشن
نشده بود.
کتاب های درسی
در این دوران دو زمینه فعالیت برایش مطرح شد؛ یکی تدریس در دانشگاه و
دیگری برنامه ریزی و تهیه کتاب های دینی برای دانش آموزان.شهید بهشتی این
دومی را ترجیح داد. او این کار را با همراهی شهید دکتر باهنر و دکتر
گلزاده غفوری عهده دار شد. این تصمیم را چنین توضیح داده است؛ «یک روز به
دوستان گفتم اسلام جهاد را به مدارس می بریم از طریق کتاب، جزوه های قرآن
و کتاب های تعلیمات دینی. اسلام مکتب زندگی را، نه اسلامی که کنار زندگی
است نه، اسلامی را که راه زندگی است از این طریق به مدارس می بریم.»
او در ادامه همان جمع بندی که از کودتای سال 32 داشت و نیاز جامعه را به
داشتن یک تفکر مدون و کادرسازی در آن مسیر دریافته بود، این تصمیم را
گرفت. این روحانیون نواندیش کتاب هایی برای تعلیمات دینی مدارس تدوین
کردند که از چنان کیفیتی برخوردار بود که حتی گروه های سیاسی مذهبی برای
آموزش نیروهای خود از آنها استفاده می کردند. اما اینکه چگونه در درون آن
سیستم، چنین کاری صورت گرفت از هوشیاری تدوین کنندگان و شرایط خاص زمانی
ناشی می شد. کتاب های درسی پس از تدوین در مرحله نهایی توسط شورای عالی
آموزش و پرورش کنترل می شد و سپس برای چاپ و توزیع می رفت. برای این کار
باید در اردیبهشت ماه کتاب ها به سرانجام می رسید تا مهلت کنترل باشد و در
تیرماه برای چاپ برود که اول مهر به دست دانش آموزان برسد.شهید بهشتی و
همراهانش تدوین این کتاب ها را تا تیرماه به درازا می کشانند تا مهلتی
برای کنترل نباشد. به این ترتیب فرصت چندانی برای اظهارنظر و کنترل نمانده
و کتاب ها برای چاپ می رفت. بهشتی؛ «درست پس از اینکه آخرین کتاب را برای
چاپ داده بودیم ساواک شاه خبر شد که ما چه کار کرده ایم. گزارش های زیادی
رسیده بود که در شهرهای شمال جوان ها می آیند برای بچه ها و برای مردم در
مساجد و جاهای دیگر یک چیزی را می خوانند که خیلی مهیج است. وقتی می آوریم
می بینیم می گویند ما کاری نکرده ایم، ما متن کتاب های تعلیمات دینی را
خوانده ایم.»
گزارش های مختلف از گوشه و کنار کشور نشان می دهد کتاب های درسی که هم
رسمی است و هم در دسترس همه است خود مبلغ اسلام مبارزی شده است که در
مقابل حاکمیت قرار دارد. جوان های مبارز در شهرهای مختلف از این کتاب ها
الهام می گیرند و در مجموع این کتاب ها به جای تثبیت پایه های دستگاه
حاکم، به تقویت بنیه مبارزان می پردازد. ساواک نسبت به مساله حساس می شود
و به این نتیجه می رسد که خود وارد عمل شود. اداره یی در آموزش و پرورش
ایجاد می کنند به نام اداره ملی و میهنی و کارشناسانی را مامور می کنند که
به بازخوانی این کتاب ها بپردازند و اشکالات آنها را مشخص کنند. کارشناسان
زیر بخش اعظم کتاب تعلیمات دینی دوره راهنمایی خط می کشند و نظر می دهند
این مطالب باید حذف شود و تغییر یابد.
مرحوم بهشتی، باهنر و گلزاده غفوری که مسوول این کار بودند مقاومت می کنند
و زیر بار نظر این کارشناسان مامور نمی روند. این کشمکش به زمانی می رسد
که حرکت مردم شتاب پیدا کرده و زمینه های انقلاب نمایان شده و توانایی
رژیم کم شده بود و دیگر نمی توانست در این گونه موارد فشار بیاورد. آن
کتاب ها هنوز هم از کتب درسی موجود محتوای غنی تری دارد.
مساله مهاجمان خودسر
یکی از مسائل مورد مناقشه و چالش برانگیز در سال های اول انقلاب برخورد با
گروه های سیاسی بود. گروه های مختلف سیاسی منتقد نظام میتینگ یا راهپیمایی
برگزار می کردند یا بساط کتابفروشی برپا می کردند. در مقابل عده یی با
لباس شخصی به مراسم و تجمعات آنها حمله کرده و با چوب و چماق آنها را مورد
ضرب و شتم قرار می دادند. این عمل موجب تحریک هواداران آن گروه ها شده و
در تشدید مخالفت شان با نظام بسیار موثر بود. سران این گروه ها که جریان
مقابل خود را یک مجموعه یکپارچه و متمرکز و توتالیتر تصویر کرده و همه چیز
را ناشی از راس آن برمی شمردند، این حملات و برخوردها را به حساب مسوولان
عالی رتبه از جمله شهید بهشتی می گذاشتند. هواداران نیز با بیان این جمله
ساده که اگر مخالفند چرا جلوگیری نمی کنند تبلیغات سران خود را به راحتی
می پذیرفتند و راس همه سرکوب ها و مشکلات را حزب جمهوری اسلامی و در راس
آن شهید بهشتی معرفی می کردند. غافل از آنکه در همان حزب جمهوری اسلامی
چند جریان کاملاً متفاوت وجود داشت که بعدها آشکار و علنی شد. اما در آن
زمان نوک حمله را متوجه سران حزب می کردند.
در اغلب سخنرانی ها و مناظرات این پرسش مطرح می شد که چرا از حمله این
مهاجمان به مراسم گروه های سیاسی جلوگیری نمی کنید؟ مرحوم بهشتی همواره بر
بحث و مناظره آزاد و گفت وگو میان طرفین مخالف تاکید می کرد و آن را راه
حل اختلافات سیاسی موجود می دانست. ایشان در پاسخ به یکی از معترضان مساله
را می شکافد و موضع خود را چنین توضیح می دهد؛ «بسیار خوب، خود این یک
مشکل و یک درد. گروه ها می خواهند میتینگی داشته باشند، تظاهراتی داشته
باشند، سخنرانی داشته باشند و گروه های دیگر مزاحمت می کنند، مانع می شوند
و برهم می زنند. این یک درد است. این اولین نتیجه این بحث. شما آزادانه می
گویید و مطرح می کنید و بعد دنبال می کنیم ببینیم چه راه حلی برای این
باید پیدا کرد. راه حلی اگر در حد این باشد که ما به مردم چه می گوییم ما
در طول این مدت در هر فرصتی این نظر را اعلام کرده ایم، چه در بحث های
ایدئولوژیک، چه در بحث های سیاسی، چه در مصاحبه ها، روی این نکته تاکید
کرده ایم که ای برادر و خواهر، به خصوص ای مسلمان متعهد آگاه باش، احترام
به آزادی اندیشه و آزادی انتخاب از اصول اسلام است. باید این آزادی ها را
محترم بشماریم. اگر به راستی مسلمانی و از روی تعصب دست به تعرض می زنی،
صمیمانه به تو می گوییم نکن، درست نیست و اگر دیگران برای خدشه دار کردن
چهره تابناک اسلام به نام اسلام دست به این کار می زنند همکاری کن تا جلوی
آنها را بگیریم. اگر به گفتن ما است در طول این مدت مکرر گفته ایم، نوشته
ایم، یا گفته هایمان به صورت نوشته پخش شده است.
خوب یادم می آید دو ماه، دو ماه و نیم قبل از پیروزی 22 بهمن به دنبال یک
راهپیمایی بزرگ از همان راهپیمایی هایی که قبل از پیروزی داشتیم، خبر
دادند یکی از گروه های مارکسیست بنا دارد از حدود دروازه قزوین به سمت
شمال یک راهپیمایی داشته باشد و ممکن است افراد یا گروه هایی مانع این
راهپیمایی شوند. این خبر به روحانیت مبارز رسید. به من اطلاع دادند، تلفن
کردم به یکی از آقایان ائمه جماعت متنفذ و محبوب آن منطقه. گفتم یک چنین
خبری داده اند. من نمی دانم درست است یا نه، این خبر یک مسوولیت می آورد
ولو احتمالاً صحیح باشد می خواهم شما قبول مسوولیت کنید، بلندگویی دستی
بردارید با یک ماشین همراه این گروه راهپیمایان مارکسیست حرکت کنید. هر جا
دیدید کسی متعرض اینها می شود با بلندگو اعلام کنید اینها از ما نیستند و
مانع بشوید و ایشان آن روز این کار را کرد و همراه اینها آمد تا شمال. اگر
بستگی دارد به آنچه از دست ما ساخته است، ما این طور گفته ایم و این طور
عمل کرده ایم و اگر می بینید حتی با گفته ما و گفتن ما مشکل باز نمی شود،
خب برادر، پس یک مشکل اجتماعی است. باز هم باید در یک بحث آزاد یا تبادل
نظر همگامی آور برای این خواسته مشترک بتوانیم بگوییم و بشنویم و چه بهتر
که این در برابر جمع مردم باشد. برای اینکه روشنگری عمومی، آگاهی بخشی
عمومی یکی از راه های تاثیر و اثر گذاشتن روی افکار مردم است برای پیشگیری
از اینها.»
اما از آن سو گروه های مخالف دم به دم تبلیغ می کردند که این حرف ها چاره
کار نیست و باید به طور فیزیکی جلوی این مهاجمان گرفته شود. در غیر این
صورت مشخص می شود ادعاهای سران حزب ظاهرسازی است. مرحوم بهشتی در ادامه
بحث خود به این نکته هم اشاره دارد؛ «راستی شما ترجیح می دهید که جلوی این
کارها همیشه با قدرت و با سلاح گرفته شود؟ یا ترجیح می دهید با جهت دادن و
اثر گذاشتن روی اندیشه ها و هدایت آنها جلوی این کارها گرفته شود؟ کدام
بهتر است؟ هدایت. بنابراین کمک کنیم به این هدایت و آیا بحث آزاد پیرامون
این مسائل نقش هدایت و روشنگری اش کم است؟ بنابراین باز هم در همین جهتی
که سوال کننده مطرح کرده اند ما می توانیم از بحث و تبادل نظر همکاری آور
از یک سو و روشنگری از سوی دیگر به شناخت علل و عوامل این مشکل و یافتن
راه حل و شناخت ریشه دارتر این درد و یافتن درمان اصلی یا درمان های اصلی
موفق شویم.»
فضای تقابل
اما توصیه مرحوم بهشتی به نگه داشتن فضای آزاد و ادامه بحث و گفت وگو برای
دو دسته مطلوب نبود. آنها که در فضای آزاد حرفی برای گفتن نداشتند و
حاکمیت خود را در فضای بسته و محدود می دیدند. سران برخی گروه های سیاسی
مفتون تعریف و تمجید اطرافیان خود شده بودند و گمان می کردند در یک نبرد
رودررو طرف مقابل شان بازنده خواهد بود. بنابراین بدشان نمی آمد فضا به
سمت خشونت برود و جامعه دوقطبی شود.
در مقابل آنها جریان هایی که آگاهانه یا ناآگاهانه فضای آزاد را به نفع
خود و منافع خود نمی دیدند نیز بر همین بستر تاکید داشتند. در همان زمان
در میان نیروهای به ظاهر مدافع نظام و انقلاب بودند کسانی که بهشتی را
التقاطی و منحرف می شمردند و از قدرت گرفتن او و همفکرانش بیم داشتند. در
هفتم تیرماه که بسیاری از نیروهای کارآمد تحصیلکرده جمع شده بودند و مرحوم
بهشتی با آنها جلسه داشت تا برای آینده نظام و ارتقای کارآمدی هم اندیشی
کنند انفجاری مهیب تهران را لرزاند و با شهادت ده ها تن از نیروهای دلسوز
کشور، پایه های دموکراسی و آزادی را که با سختی و مرارت تا آن روز برپا
مانده بود تخریب کرد.
پی نوشت ها؛------------------------------
1- پاسخ به سوالات، حزب جمهوری اسلامی، گفتار شماره 14، ص13
2- همان، ص 14
3- همان، ص15
4- بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، جمعی از نویسندگان، شرکت سهامی انتشار، سال 1341، صص140 و 141
http://www.etemaad.ir/Released/88-08-03/307.htm